محبوبه طاری دشتی
عاشورای شعر من
بر تن واژه ها
هزار زخم بزن
لالایی کودکی را به یاد بیاور
که
هرگز نخوابیده است،
گذشته های دور
بسیار نزدیک است
وقتی که
هزار سینه سرخ از
گلوی اصغر
اوج گرفت و
بر شانه های ما نشست،
از بیابان تاریک حقیقت گذشته ایم
گرگان درنده پنجه بر خویش کشیدند
زوزه هایی که از لشکر یزید
می آید
پاره های قتیلان عشق را با خود می برد،
زوزه های از اصل افتادگانیست که
از اسب افتادگان را می برند ؛
ای تشنگان برگزیده
که بر زینِ خشنودی خدا می تازید
بیعت با قبیله ی شب
از هیهات هفتاد دو خورشیدتان سوخت
اندیشه های آزادگی
هنوز
از روضه ها
زنجیرها
و سینه های داغدار و طبلهای بیداری یا حسینا ع
به گوش می رسد
لبی خاموش نشده است
سری بریده نشده است
دستی به خاک نیفتاده است
هنوز پرچم حسین افراشته است
عقیله ای نخفته است
زینت روزانه ی ما گردنبند آزادگی است
دستی که خون اصغرانش
به آسمان می پاشد
تن به ذلت نمی دهد.
محبوبه طاری دشتی
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران