شهر میرقصد کنارت با مدار دیگری
عشق میبیند نگاهت با شکار دیگری
باغ میپندارد که تو آفتابی بهتری
با طلوع مشکی چشم خمار دیگری
مخملین لبخند تو چون که میپیچد به شهر
جمع میپاشد ز هم در شیراز بار دیگری
کردهای آشوب برپا با گیسوان مشکیات
شور انداختی زنجان را! تو از تبار دیگری
تیرباران میکنی رقیبان را تو مژگان منی
تیپ نیرومخصوص ارتشی تو شاهکار دیگری
میکنی محکوم آخر تو مرا چشم خمار
با ایل خود انداختهای راه تو کارزار دیگری!