مـرا بـه میکـده هر کـس کـه راه بـنمـایددر بـهشـت بـه رویش خـدای بـگشـایدبــجــز قــلـمـرو مـازنـدران کــجــا دیـگــرکـلـاه گـوشـه مـینا بـه ابـر مـی س…
مـرا بـه میکـده هر کـس کـه راه بـنمـاید | در بـهشـت بـه رویش خـدای بـگشـاید |
بــجــز قــلـمـرو مـازنـدران کــجــا دیـگــر | کـلـاه گـوشـه مـینا بـه ابـر مـی سـاید |
در آن دیـار اقـامـت مـکـن کـه از سـردی | زبــان آتــش ســوزان بــه زیـنــهـار آیـد |
بـیا بـه کـشـور مـازنـدران کـه در سـرمـا | بـغـیـر آتـش مـی آتـشـی نـمـی بــایـد |
چنان ربوده اشرف شده است دیده من | کـه الـتـفـات بـه سـیر بـهشـت ننمـاید |
چنان ز ابـر نگردیده است جوشن پـوش | کــه آفــتــاب در او تــیـغ کــار فــرمـایـد |
بـه جـای بـاده مگر بـحر را کشم بـر سر | کـه مـی ز عـهده این ابـر بـر نـمـی آید |
اگـر چـه از دل سـنگـین دلـبـران سـازند | بـنـای تـوبـه درین بـوم وبـر نـمـی پـاید |
ازان همـیشـه بـود بـر قـرار رنـگ گـلـش | کــه مــاه مــاه در او آفــتــاب نـنـمــایـد |
بـه این دیار طرب خیز چـشم بـد مرساد | کــه کــار بــاده ز کــیـفــیــت هــوا آیــد |
مرا ز تـجـربـه کـاران نصـیحـتـی یادسـت | که توبه نامه به خط شکسته می باید |
حــدیـث خــوبــی مـازنـدران واشــرف را | زبـان کـوتـه صـائب چـه شـرح فـرمـایـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج