بـه صـبـر مشـکـل عـالـم تـمام بـگـشـایدکه این کلید به هر قفل راست می آیدبـه قسمت ازلی بـاش از جـهان خـرسندکــه آب بــحــر بــه آب گــهـر نـیـفــزایـدم…
بـه صـبـر مشـکـل عـالـم تـمام بـگـشـاید | که این کلید به هر قفل راست می آید |
بـه قسمت ازلی بـاش از جـهان خـرسند | کــه آب بــحــر بــه آب گــهـر نـیـفــزایـد |
من از کـجـا وبـهشـت بـرین مـگـر رضـوان | بــه درد وداغ تــو فــردوس را بــیــارایــد |
در آن چمن که من از گل گلاب می گیرم | ز دور بـاد صبـا پـشت دسـت می خـاید |
ز آب تــیـغ جـگـرگـاه خـاک شـد سـیـراب | هنـوز از شـب زلـف تـو فـتـنـه مـی زاید |
مشو بـه سنگدلی از سـرشک من ایمن | که رشتـه مغز گهر رفتـه رفتـه فرسـاید |
دو چـشم دوخـتـه ای بـرزمین ازین غافل | که چـرخ راه تـو از هر سـتـاره می پـاید |
چه تشنه است بـه خونریز خلق ابـرویش | که در مصـاف دو شـمشـیر کـار فـرماید |
نعیم خـلد حـلال اسـت بـر کسـی صائب | کـه دسـت ولب بـه نعـیم جـهان نیالاید |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج