حال خود بـس تـبـاه می بـینمنـامـه دل سـیاه مـی بـینمیوسـف روح را ز شومی نفسمانده در قعر چاه می بینمخـط طـومـار عـمـر می خـوانمهمه واحـسرتـاه می بـینمد…
حال خود بـس تـبـاه می بـینم | نـامـه دل سـیاه مـی بـینم |
یوسـف روح را ز شومی نفس | مانده در قعر چاه می بینم |
خـط طـومـار عـمـر می خـوانم | همه واحـسرتـاه می بـینم |
در دل بــی قــرار مــی نـگــرم | نالـه و سـوز و آه می بـینم |
ره دراز است و دور من خود را | همه بـی زاد راه می بـینم |
پـایمـردی کـه دسـت او گـیـرد | محـض لطـف اله می بـینم |
عـذر خـواه عـبــیـد بــی چـاره | کـرم پـادشـاه مـی بــیـنـم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج