دوش عـقـلم هوس وصـل تـو شـیدا میکـرددلـم آتـشـکـده و دیده چـو دریا مـیکـردنقش رخسار تـو پـیرامن چـشمم میگشتصبر و هوش من دلسوخته یغما میکردشعله شوق تو …
دوش عـقـلم هوس وصـل تـو شـیدا میکـرد | دلـم آتـشـکـده و دیده چـو دریا مـیکـرد |
نقش رخسار تـو پـیرامن چـشمم میگشت | صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد |
شعله شوق تو هر لحظه درونم میسوخت | دود سـودای تـوام قـصـد سـویدا میکرد |
نه کسی حال من سوخته دل می پـرسید | نه کسی درد من خـستـه مداوا میکرد |
پـیش سـلطـان خـیال تـو مرا غم میکشـت | خـدمتـش تـن زده از دور تـماشـا میکرد |
دسـت بـرداشتـه تـا وقت سحـر خـاطر من | از خـدا دولـت وصـل تـو تــمـنـا مـیـکـرد |
هـردم از غـصـه هـجـران تـو مـیمـرد عـبـیـد | بــاز امـیـد وصـال تــواش احـیـا مـیـکـرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج