شود خـرج زمین هر سر که سودایی نمی گرددنشیند در گل آن کشتی که دریایی نمی گرددفــروغ شــمـع را فــانـوس نـتــوانـد نـهـان کـردننـظـر بـسـتـن حـجـاب نور …
شود خـرج زمین هر سر که سودایی نمی گردد | نشیند در گل آن کشتی که دریایی نمی گردد |
فــروغ شــمـع را فــانـوس نـتــوانـد نـهـان کـردن | نـظـر بـسـتـن حـجـاب نور بـینـایی نـمـی گـردد |
رعـونـت مـانـع اسـت از بـردبـاری سـربـلـنـدان را | بــه گـردبــار سـرو از راه رعـنـایـی نـمـی گـردد |
الـف بـا هر چـه پـیوندد عـلـم بـاشـد بـه تـنهایی | دو تـا سـر رشـتـه وحـدت زیکـتـایی نمی گـردد |
زخـون خـوردن ندارد غـمـزه خـونـخـوار او سـیری | خـمـارآلـود سـیـر از بـاده پـیمـایی نـمـی گـردد |
زکثـرت نیست بـر خاطر غبـاری چـشم حـیران را | که خـلق آیینه را تـنگ از تـماشـایی نمی گردد |
خطرزه از کمان سخت بیش از سست می دارد | دو بــالـا رشـتـه عـمـر از تـوانـایـی نـمـی گـردد |
گـل بــی خــار گـردد بــســتــر آن راهـرو صــائب | کـه بـار خـاطـر خـار از سـبـکـپـایی نمـی گـردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج