غم از سنگ ملامت نیسـت سـرگرم محـبـت رادو بــالـا خـنـده ایـن کـبــک از کـوه و کـمـر گـردددعـای بـیخـودان نومـید بـرگـشـتـن نـمـی دانـداثــر مـگـذار از…
غم از سنگ ملامت نیسـت سـرگرم محـبـت را | دو بــالـا خـنـده ایـن کـبــک از کـوه و کـمـر گـردد |
دعـای بـیخـودان نومـید بـرگـشـتـن نـمـی دانـد | اثــر مـگـذار از خــود تــا دعـا صـاحــب اثــر گـردد |
مـصـور شـد مـرا این نکـتـه در مـحـراب از واعـظ | که هر کس رو به خلق آرد رخش از قبله برگردد |
ندارد پـیروی دل واپـسی، پیشی مجو بـر کس | که در دنبـال بـاشـد چـشم هر کس راهبـر گردد |
گذارد چون صدف هر کس زغیرت بر جگر دندان | بـه اندک فـرصـتـی صـائب دهانش پـرگـهر گـردد |
فـروغ روی آتــشـنـاک از خــط بــیـشــتــر گـردد | زخـاک این آتـش سـوزنده افزون شـعـله ور گردد |
زخونریز اسیران نیست بـاک آن جـامه گلگون را | ز اشـک شـمـع کـی پـیراهن فـانوس تـر گـردد؟ |
زکــوه قــاف آســان اســت عــنـقــا را بــرآوردن | صـدا از کـوه تـمکـین تـو ممکـن نیسـت بـرگـردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج