گر نور حسن نبـود رو کی چـو ماه بـاشدور رنگ و بـوی نبـود گل چـون گیاه بـاشـداندر زمـین چـه جـویی آنرا کـه از نکـوییچون آسمانش بر رو خورشید و ماه باشدای…
گر نور حسن نبـود رو کی چـو ماه بـاشد | ور رنگ و بـوی نبـود گل چـون گیاه بـاشـد |
اندر زمـین چـه جـویی آنرا کـه از نکـویی | چون آسمانش بر رو خورشید و ماه باشد |
ای دانه وجودت بـی مغز جـان چو کاهی | گـر جـان مـغـز نـبـود دانـه چـو کـاه بـاشـد |
صـورت بـجـان معـنی آراسـتـسـت ورنی | در خـانهای شطرنج از چـوب شـاه بـاشـد |
جانرا درین گریبـان (دیگر) سریست بـا تو | کین سـر که هسـت پـیدا آنرا کلاه بـاشد |
تو معتـبـر بـعشقی ای مشتـغل بـصورت | وین را ز روی مـعـنـی بـیتـی گـواه بـاشـد |
گر نان خـور نبـاشد بـر روی خـوان گردون | چون پشت دیگ مه را کاسه سیاه بـاشد |
گر کم ز تـار مویی از تـست بـا تـو بـاقی | می دان که از تـو تـا او بـسـیار راه بـاشـد |
سر را بدست خدمت جاروب کوی او کن | تــا مـر تــرا دریـن ره آن پــایـگــاه بــاشــد |
ای سـیـف عـاشـق او آفـاق را بــســوزد | زآن آتــشــی کــه او را در دود آه بـــاشــد |
بـا صد هزار لشکر سـلطان نبـاشد ایمن | زآن صـفدری که او را همت سـپـاه بـاشـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج