تــا بــا تــو آرمــیــده ام از خــود رمــیـده اممـنت خـدای را کـه چـه خـوش آرمـیده امروی تـــظــلــم مــن و خـــاک ســرای تـــودســت تــطــاول تــو و…
تــا بــا تــو آرمــیــده ام از خــود رمــیـده ام | مـنت خـدای را کـه چـه خـوش آرمـیده ام |
روی تـــظــلــم مــن و خـــاک ســرای تـــو | دســت تــطــاول تــو و جــیــب دریــده ام |
در اشـک من بـه چـشم حـقارت نظر مکن | کـاین لـعـل را بـه خـون جـگـر پـروریـده ام |
زان پــا نــهــاده ام بــه ســر آهــوی حــرم | کز تیر چشم مست تـو در خون تـپـیده ام |
گـو عـالـمـی بـه مـهـر تـو از مـن بـرنـد دل | زیرا کـه مـن دل از هـمـه عـالـم بـریـده ام |
هر موی من شکسته شد از بار خستگی | از بـس بـه سـنـگـلـاخ مـحـبــت دویـده ام |
آن بــقــاســت زهــر فــنــا در مــذاق مــن | تــا شـربــت فـراق بــتــان را چـشـیـده ام |
کـیـفـیـت شــراب لـبــت را ز مـن مـپــرس | کـاین نـشئه را شـنـیـده ام امـا نـدیـده ام |
گـر بـر ندارم از سـر زلف تـو دسـت شـوق | عـیبـم مکن که تـازه بـه دولت رسـیده ام |
آهـی کــشــم بــه یـاد بــنـاگــوش او ز دل | هر نیمه شـب که طـالب صـبـح دمیده ام |
افتـادم از زبـان که بـه دادم رسـید دوسـت | رنجی کشیده ام که به گنجی رسیده ام |
طفلی بـه تیر غمزه دلم را بـه خون کشید | کـز تــیـر وی کـمـان فـلـک را کـشـیـده ام |
تـا گوش من شـنیده فروغی نوای عـشـق | بـاور مـکـن کـه پـند کـسـی را شـنیده ام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج