ای بــچــشــم دل نــدیـده روی یـار خــویـش راکرده ای بـی عشـق ضـایع روزگار خـویش راکعبـه رو سـوی تـو دارد همچـو تـو رو سـوی اوگر تـو روزی قـبـله سـازی…
ای بــچــشــم دل نــدیـده روی یـار خــویـش را | کرده ای بـی عشـق ضـایع روزگار خـویش را |
کعبـه رو سـوی تـو دارد همچـو تـو رو سـوی او | گر تـو روزی قـبـله سـازی روی یار خـویش را |
عـشـق دعـوی می کنی، بـار بـلا بـر دوش نه | نقد خـود بـر سـنگ زن بـنگر عـیار خـویش را |
یا چو زن در خانه بنشین عاشق کار تو نیست | عشـق نیکو می شناسـد مرد کار خـویش را |
عاشق آن قومند کندر حـضرت سـلطان عشق | بــرگـرفـتـنـد از ره خـدمـت غـبــار خـویـش را |
روز اول چــون بــدولـت خــانـه عـشــق آمـدنـد | زآسـتـان بـیـرون نـهـادنـد اخـتـیـار خـویـش را |
بـارگـیـر نـفـس شـان در هـر قـدم جـانـی بـداد | تـا بـدیـن مـنـزل رسـانـیـدنـد بــار خـویـش را |
دیـگـران از تــرک جــان در راه جـانـان قـاصـرنـد | زین شتر دل همرهان بگسل مهار خویش را |
وندرین ره دام سـاز از جـان و جـانان صـید کـن | پـای بـگشـا بـاشـه عـنقـا شـکـار خـویش را |
چـون صـدف گـر در مـیان دارد در مـهرش دلـت | زآب چـشـم چـون گهر پـر کن کنار خـویش را |
ای تـوانگر سـوی درویشـان نظـر کن سـاعتـی | تـا بـخـدمت عـرضـه دارند افـتـخـار خـویش را |
هر زمـان در حـلـقـه زنجـیر زلـفـت می کـشـند | یک جـهان عاشق دل دیوانه سـار خـویش را |
سـیف فـرغـانی ز هجـرانت بـکام دشـمنسـت | چـنـد دشـمـنکـام داری دوسـتـدار خـویش را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج