خـوشـا دلی کـه تـو بـاشـی نگـار پـرده نشـینشبــه زیـر پــرده بــری در نـگـارخـانـه چــیـنـشگهی ز بـوسـه شـیرین شـکـر کـنی بـه مذاقـشگـهی ز بـاده رنگـی…
خـوشـا دلی کـه تـو بـاشـی نگـار پـرده نشـینش | بــه زیـر پــرده بــری در نـگـارخـانـه چــیـنـش |
گهی ز بـوسـه شـیرین شـکـر کـنی بـه مذاقـش | گـهی ز بـاده رنگـین قـدح دهی بـه یمـینـش |
کـمـین گـشـاده درآیی بـه هر دری بـه شـکـارش | کمان کشیده نشینی ز هر طرف به کمینش |
گــشــاده چــهـره بــیـا در حــضــور خــازن جــنـت | کـه بـر کـسـی نگـشـاید در بـهشـت بـرینش |
مریض عشق تـو را جـان بـه لب رسیده و تـرسـم | کـه بــر رخ تـو نـیـفـتـد نـگـاه بــازپــسـیـنـش |
نــظــر ز چــاره بـــیــمــار خــود مــپـــوش خــدا را | کـجـا بـریم دلـی را کـه کـرده ای تـو چـنینش |
فـتــاده ای کـه تــو بــرداشــتــی ز خــاک مـذلـت | کـجـا زمـانـه تـوانـد کـه افـکـنـد بـه زمـیـنـش |
فـسـون مـن چـه کـنـد بـا حـریـف شـعـبـده بـازی | که هیچ معـجـزه بـاطـل نکرد سـحـر مبـینش |
بــدیـن امـیـد کــه مـرهـم نـهـد بــه زخــم درونـم | چـه زخـم ها کـه بـخـوردم ز حـقـه نمکـینش |
ســپــنــد در ره آن شــه ســوار مــی زنـم آتــش | کـه چـشـم بـد نزند آتـشـی بـه خـانه زینش |
خدنگ عشق به هر قلب خسته ای که نشسته | نـهـاد سـنـگ بــنـالـد ز نـالـه هـای حـزیـنـش |
کـسـی کـه سـر کـشـد از حـلـقـه کـمند محـبـت | حـوالـه کـن بــه دم تـیـغ شـاه نـاصـر دیـنـش |
سـتـوده خـسـرو اعـظـم، جـهان گـشـای معـظـم | کـه بـاد تـا بـه ابـد ملـک جـم بـه زیر نگـینش |
فـلـک بــه چـشـم فـروغـی طـلـوع داده مـهـی را | که آفتـاب قسم می خورد بـه صبـح جبـینش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج