فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢٩٠: ای برده رویت آب مه ازمهر تو درآتشم

ای بـــرده رویــت آب مــه ازمــهــر تـــو درآتـــشـــمچـون بــاد خـاکـت بـوسـم ارآبـی زنـی بـرآتـشـمبـهـر سـخـن گـفـتـن مـرا در قـید عـشـق آورده ایچـو…

ای بـــرده رویــت آب مــه ازمــهــر تـــو درآتـــشـــم چـون بــاد خـاکـت بـوسـم ارآبـی زنـی بـرآتـشـم
بـهـر سـخـن گـفـتـن مـرا در قـید عـشـق آورده ای چـون عـود بـهر بـوی خـوش افگنده ای درآتـشـم
شـورآب اشـک بـی نمـک درکـاسـه سـر جـوش زد تـا مـی نـهد سـودای تـوچـون دیگ بـر هرآتـشـم
همرنگ خون آبی چو سیل از ابر چشمم شد روان کـزبـارقـات عـشـق تـو چـون بـرق یکسـر آتـشـم
بـر گلسـتـان حـسـن خـویش ایمن مبـاش از آه من ور نی بـیفـتـد ناگهان در خـشـک و در تـر آتـشـم
از تــاب مـهـرت آب شـعـر از مـن تـرشـح مـی کـنـد چـون خـاک می سـوزد مدام از بـهر گوهر آتـشم
عشق آتـشست وهیمه جان این پـرورش یابـد ازآن نـوریسـت در کـانـون دل زین هیمـه پـرور آتـشـم
چـون شـمـع گـاز شـوق تـو هر دم زمن بـرد سـری لـیـکـن دگـر ره مـیکـنـد چـون دود سـر درآتـشـم
عـشـقـم بـطـور قـرب تـو هـر دم دلـالـت مـی کـنـد شد،گرچه موسی نیستم،سوی تو رهبـر آتـشم
ازمـعـجــزات عـشــق تــو ز آب حــیـات عـشـق تــو در وکر سـینه مرغ شـد همچـون سـمندر آتـشم
تـا چـون خـسروی هر سـحـر بـالی زند بـانگی کند آن دم ز بـــاد پـــر او گــردد فـــزونــتـــر آتـــشـــم
شـب آشـکـارا مـی شـود چـون مـاه پـیدا مـیشـود روز از نظـرها مـی شـود پـنهان چـواخـتـر آتـشـم
آتـش خـورد دم بـی دهـان و زشـعـلـها سـازد زبـان نـشـگـفـت اگـر ازیاد تـو گـردد سـخـن ور آتـشـم
بــا نـفـحــه لـطــفـت اگـر بــادی کـنـد بــر مـن گـذر بـــا آب حــیــوان در اثــر گــردد بـــرابـــر آتــشــم
دل مـهر مهرت چـون نگـین از دسـت نگـذارد همی هر چـند بـگذارد چـو شمع از پـای تـا سـر آتـشم
چـون شـمـع دارم رنـگ ز رز آن بـرتـن ازپـا تـا بـسـر ازآب چـشم چـون گهر بـسـتـه است زیور آتـشم
عشقت همی گوید مهابـی سیف فرغانی سـخـن من مرده چون خاکستر و زنده است در بر آتشم

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج