بیش از این بـرگ فراق رخ جانانم نیستبـیش از این قوت سرپـنجه هجـرانم نیستکـرده ام عـزم سـفـر بـو کـه مسـیر گرددمیکنم فکر و جـز این چـاره و درمانم نیسترو…
بیش از این بـرگ فراق رخ جانانم نیست | بـیش از این قوت سرپـنجه هجـرانم نیست |
کـرده ام عـزم سـفـر بـو کـه مسـیر گردد | میکنم فکر و جـز این چـاره و درمانم نیست |
روی در کعبـه جان کرده به سر می پویم | غـمـی از بـادیه و خـار مـغـیـلـانـم نـیـسـت |
سیل گو راه در او بند به خوناب سرشک | غرق طـوفان شـده اندیشـه بـارانم نیسـت |
سـر اگـر مـیـرود از دسـت بـهـل تـا بــرود | سر سودای سر بی سر و سامانم نیست |
حـسرت دیدن یاران جـگرم سوخت عبـید | بـیش از این طـاقـت نـادیدن یارانـم نیسـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج