فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 27 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢٥: جان به لب آمد و بوسید لب جانان را

جـان بــه لـب آمـد و بــوسـیـد لـب جـانـان راطـلـب بــوسـه جــانـان بــه لـب آرد جـان راسـر سودا زده بـسـپـار بـه خـاک در دوسـتکه از این خـاک تـوان یا…

جـان بــه لـب آمـد و بــوسـیـد لـب جـانـان راطـلـب بــوسـه جــانـان بــه لـب آرد جـان را
سـر سودا زده بـسـپـار بـه خـاک در دوسـتکه از این خـاک تـوان یافت سر و سـامان را
صـد هـزاران دل گـم گـشـتـه تـوان پـیدا کـردگر شـبـی شـانه کند موی عبـیر افشـان را
زده ره عــقـل مـرا، حــور بــهـشــتــی رویـیکه بـه یک عشـوه زند راه دو صد شیطان را
سـسـت عهدی که بـدو عهد مودت بـسـتـمتـرسم آخر که بـه سختـی شکند پـیمان را
ابــر دریـای غــمـش ســیـل بــلــا مـی بــاردیا رب از کـشـتـی مـا دور کـن این تـوفـان را
حـیف و صد حـیف که دریای دم شـمشیرشاین قدر نیسـت که سـیراب کند عطشان را
بــــا دم نـــاوک دل دوز تــــو آســــوده دلـــمخوش تر آن است که از دل نکشم پیکان را
عین مقصود ز چـشم تـو کسی خواهد یافتکـه زنـی تـیـرش و بـر هـم نـزنـد مـژگـان را
گر سیه چشم تو یک شهر کشد در مستیلعل جـان بـخـش تـو از بـوسه دهد تـاوان را
دوش آن ترک سپاهی بـه فروغی می گفتکه مسـخـر نتـوان سـاخـت دل سـلطـان را
آفــتــاب فــلــک فــتــح مــلــک نــاصــر دیــنکه بـه هم دسـتـی شمشیر گرفت ایران را

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج