فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 8 فروردین 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ٢٥١: ای ستم کرده همیشه با وفاداران خویش

ای سـتـم کـرده هـمـیشـه بـا وفـاداران خـویشگـر کـنـی عـیـبـی نـبــاشـد یـاری یـاران خـویـشچون نمی خسبـند عشاقت که بـینندت بـخوابخویشتـن را جـلوه کن بـ…

ای سـتـم کـرده هـمـیشـه بـا وفـاداران خـویش گـر کـنـی عـیـبـی نـبــاشـد یـاری یـاران خـویـش
چون نمی خسبـند عشاقت که بـینندت بـخواب خویشتـن را جـلوه کن بـر چـشم بـیداران خویش
هـر یکـی مـاهـی شـونـد ار ذره یی پـیدا کـنـی آفـــتـــاب روی خـــود را بـــر هــواداران خـــویــش
طـالـبـان هـر سـوی پـویـانـنـد لـیـکـن بـی خـبـر ز آنکه تـو خـود همنشینی بـا طلب کاران خویش
تـو طـبــیـب عـاشـقـانـی عـاشـقـان بــیـمـار تـو بـی شفابـخـشی نخواهی مرگ بـیماران خویش
یــا ســزاوار وصــال تــو نــیــنــد ایـن بــی دلــان یا نمی خـواهد دلـت شـادی غـمخـواران خـویش
در بـهای وصل خود زین مفلسان جز جان مخواه چـون تـو غـارت کـرده ای مـال خـریـداران خـویش
حکم هشیاران کنی کز دست رندان می خورند گر تو ای شیرین بـبـینی شور می خواران خویش
بــی قـراری مـرا حـاجــت بــمـی نـبــود کـه تــو برده ای ز آن چشم مست آرام هشیاران خویش
ای بــعــشــق آتــش زده درمـن، بآب وصــل تــو همچو خاک تشنه ام، بر من فشان بـاران خویش
بـر سـر بـازار عـشـقت سـیف فرغانی بـبـسـت از مـتــاع نـظــم خــود دکـان هـمـکـاران خــویـش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج