چـو شـود کـز سـر جـرمم بـکـرم بـرخـیزیوز گـنـاهـی کـه از آن در خـطـرم بـرخـیزیهست خلق تـو کریم از تـو سزا آن بـاشدکـز ســر زلـت عـاشـق بــکـرم بــرخــ…
چـو شـود کـز سـر جـرمم بـکـرم بـرخـیزی | وز گـنـاهـی کـه از آن در خـطـرم بـرخـیزی |
هست خلق تـو کریم از تـو سزا آن بـاشد | کـز ســر زلـت عـاشـق بــکـرم بــرخــیـزی |
دی مـرا گـفـتـی اگـر بـا تـو نـظـر دیر کـنم | کـه بــیـکـبــار چـنـیـن از نـظـرم بــرخـیـزی |
آن مـیـنـدیـش کـه بـر دل ز گـنـاهـان تـوام | گـر غـبــاری بــود از خــاک درم بــرخـیـزی |
نشوی عاشق ثابـت قدم ار همچون موی | در قـفـا تــیـغ زنـنـدت ز ســرم بــرخــیـزی |
هرگزت دست بوصلم نرسد گر چون خاک | زیــر پــای آرمــت از ره گــذرم بــرخــیــزی |
گـویی آن دور بـبـیـنـم کـه تـو یـکـبـار دگـر | مسـت و مخـمور از آغوش بـرم بـرخـیزی؟ |
مـن در افـتـاده بـتـو و تـو بـمن می گـویی | کای مگس وقت نشد کز شکرم برخیزی؟ |
خـشک جـانی که مرا هست بـقوال دهم | در سـمـاع ار بــغـزلـهـای تــرم بــرخــیـزی |
کـرمـت دوش مرا گـفـت نمی خـواهم من | کــز در او چــو گــدایــان بــدرم بــرخــیـزی |
سیف فرغانی بنشین و مبـادا که چو مرغ | گـر بـسـنـگـت بـزننـد از شـجـرم بـرخـیزی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج