قطـع نظر ز دشـمن ما کرد چـشـم دوسـتدردی که داشـتـیم دوا کـرد چـشـم دوسـتدر عین خشم اهل هوس را به خون کشیدکامی که خـواسـتـیم روا کرد چـشم دوستبــر مـا …
قطـع نظر ز دشـمن ما کرد چـشـم دوسـت | دردی که داشـتـیم دوا کـرد چـشـم دوسـت |
در عین خشم اهل هوس را به خون کشید | کامی که خـواسـتـیم روا کرد چـشم دوست |
بــر مـا نـظـر فـکـنـد و ز بـیـگـانـه بــرگـرفـت | دیدی که التـفات بـه جـا کرد چـشم دوسـت |
جمعی بکشت و جمع دگر زنده ساخت بـاز | بـنگر بـه یک نظاره چه ها کرد چشم دوست |
از بــهـر یـک نـگــاه بــلـاخــیـز خــویـشــتــن | ما را بـه صـد بـلیه رضـا کرد چـشـم دوسـت |
دوشـیـنـه داد وعـده خـون ریـزی ام بــه نـاز | وقت سحـر بـه وعده وفا کرد چـشم دوست |
قــابــل نـبــود خــون مــن از بــهـر ریـخــتــن | این گردش از بـرای خـدا کرد چـشم دوسـت |
تـشـبـیه خـود بـه آهوی دشـت خـتـن نمود | مگذر ز حق که عین خطا کرد چشم دوست |
هـر تـن کـه سـر کـشـید ز فـرمـان شـهـریار | او را نـشـان تــیـر بــلـا کـرد چـشـم دوسـت |
شـمـس الـمـلـوک ناصـردین شـاه کـام کـار | کز رویش اقتـبـاس ضـیا کرد چـشـم دوسـت |
شـاهی کـه بـه هـر خـاک قـدوم مـبـارکـش | خـود را غـلام بـاد صـبـا کـرد چـشـم دوسـت |
هـر سـو فـروغـی از پــی آشـوب مـلـک دل | چـندین هزار فتـنه بـه پـا کرد چـشم دوست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج