مسعود احمدی
شعرهایم
تکه لباس هایی ست چروک
آویخته بر چوب لباسی مادر بزرگ !
دگمه های پیراهنی ست خردلی
که یکایک
رو به سینه ی سپیدم
باز می شوند !
لخته هایی خون است
خام خام
که از سُرخرگ گاوی خشمگین
بر چاقوی قصابی عبوس
فواره می کشد !
شعرهایم گاه
کودکی می شود ترسان
که تمام کوچه های روستا را
نفس زنان
از وحشت ختنه شدن
دویده است !
عطسه ای بلند شاید
در سکوتی مرگبار
که خفتگان را به دشنام
فرا خوانده است !
گاه لولویی می شوند
که کودکی هایم را
می ترساند !
لج باز گاهی
که با سپیدی کاغذ
و سیاهی هیچ مدادی
نمی سازند !
وقتی که بمیرم
قول داده اند
دوباره زنده ام کنند!
جنس شعر هایم مردانه است
می دانم حرف شان یکی ست !
دلگیر که می شوم
شعرهایم را
بر شیشه هایی مِه گرفته
می نشانم
تا چشم در چشم هم
زار زار
گریه کنیم !
۲۰ مهر ۹۴.
تهران
مسعود احمدی .
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران