رنگين تر از خون
سیزده سال مرا جمله ز عشقی کافی است
آفرین بر تو که در دفتر عشقت صافی است
هر ورق در طلب عشق نهادی اخلاص
صحبت خیر تو و دلشده در فیه ما فیه است
حصل عشق اگر با تو نهاده است یقین
گم نگردد دل و دینی که سبب انصافی است
اینکه از ساحت عشقی زر ایمان گم شد
ذکر خیر است بگو مرتبت از اعرافي است
صاحب حکمت و دیوان که ندارد جز عشق
سیم و زر داد که این قول و غزل اشرافی است
عاشق از دیو و ددي باخبر است؟هرگز یار
سطر إن يومئذ قصه ز یک غلافی است
تو که از دختر عاشق نستاندي برگی
عشق و این گمشده در حکمت دل بر قافي است
سیده مریم جعفری
شاعر سیده مریم جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو