سيف فرغاني
زندگی نامه سيف فرغاني
مولانا سيف الدين ابوالمحامد محمد الفرغاني ازشاعران استاد قرن هفتم و هشتم هجري است درباره زندگاني و تاريخ تولد و وفات او هيچ اطلاعي در دست نيست و هيچكدام از نويسندگان و تذكره نويسان نامي از او در اثار خود نياورده اند
چنان كه از تنها اثر او -ديوان اشعارش- بر مي آيد وي در شهر كوچك – اقسرا – در جنوب شرقی دریاچه – توزگول – تركيه به سر مي برده است
مسكن من ملك روم مركز محنت اقسرا شهر و خانه دار هوان بود
اما از انجا كه اصل و منشا وي از – فرغانه – در ماوراءالنهر بوده به – سيف فرغاني – اشتهار داشته و خود در اشعارش سيف فرغاني – و – سيف – تخلص كرده است
سيف فرغاني مانند بسياري از مشايخ عهد خود كه ايران را كه به سبب هجوم و ازار مغول و تاتار تركمي گفته ودر كشورهاي همسايه گرد مي امده اند از زادگاه خود در تاريخ نا معلومي به اسياي صغير رفته و همان جا مانده و در گذشته است
علت گمنام ماندن اين صوفي زاهد و متقي ان است كه وي پس از ايران و اقامت دربلاد روم ديگر به وطن باز نگشته و درست در ايامي در گذشته است كه اسياي صغير زير سيطره ايلخانان و بيداد مغولان ارتبات چنداني با بلاد ايران نداشته است
از اشعار سيف چنين بر مي ايد كه وي چند گاهي در خطه تبريز بوده و در انجا دل در گرو پسري خسرو نام داشته واز او در يكي از غزلهايش ياد كرده است
اي كه نام اشنوده باشي خسرو پرويز را رو سفر كن تا ببيني خسرو تبريز را
سيف فرغاني مدام از فتنه حسنش بود منتظر همچو شهيدان روز رستاخيز را
گويا توقف و اقامت وي در تبريز بر سر راه مهاجرت او از مشرق ايران به اسياي صغير وقوع يافته بود و بعيد نيست كه مكا تبه وي با سعدي و اشنايي او با همام تبريزي در همين مدت امكان يافته باشد0
از مجموع اطلاعاتي كه درباره سيف فرغاني داريم چنين بر مي ايد كه عمرش نسبتا طولاني بوده و گويا به هنگام وفات بين هشتاد و نود سالگي بوده است و احتمالا مرگش بين سالهاي 705 تا 749 هجري اتفاق افتاده است
تنها اثر باز مانده از سيف فرغاني ديوان اوست كه مجموعه ايست از قصيده و غزل و رباعي كه شماره ابيات ان تخمينا از يازده هزار بيت در مي گذرد
شيوه سخن سيف به شدت تحت تاثير سبك سخنوران خراسان است0 يكي از وجوه اهميت سيف فرغاني ان است كه در ضمن نصايح و مواعظ عالي خود بسيار به انتقاد از اوضاع نا گوار جامعه – بويژه روم – در عهد خود مي پردازد 0 وي در بيان نقائص و معايب طبقات فاسد پهلواني است بي باك و دلاور وي بزرگترين شاعر عهد خود است كه به چنين نقدهاي صريح بسيار جدي مبادرت كرده است بعضي از اشعار او در حوزه شعرهاي اجتماعي ياداور قصايد سنايي و ناصر خسرو است هر چند كه انسجام و استحكام اشعار انها را ندارد 0
سبک شعری :
موضوع قصیدههای سیف فرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسیاست، غالباً حمد خدا، نعت پیامبر اسلام و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابهسامانیهای زمان و نیز در استقبال و جوابگویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمالالدّین اسمعیل و سعدی و همام تبریزیاست؛ خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسیاست که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیدهای در ستایش غازانخان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالبهای قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده است ؛ در قصیدههای خود ردیفهای دشوار را برمیگزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت .
وی در سخن از سبک خراسانی در قرن ششم هجری متأثر بود و به همین دلیل بود که وی را به سرزمین فرغانه و ولایت سمرقند منتسب میداشتند. کلام او ساده و روان است، و در آن واژههای عربی کم به کار رفته است- هر چند گاه ترکیبهای عربی را با ترکیبهای فارسی در بعضی از شعرهای خود درهم آمیخته، و گاه نیز حتی یک مصراع را تماماً عربی آوردهاست. مانند «روی از خلق بگردان که حق در اینست که توکلّت علی الله اینست
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایّام ناگهان برباغ و بوستان شمانیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام برحلق و بردهانِ شمانیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان دربقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشست گرد سُم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شماناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعداز دوروزاز آن شمانیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیم تا سختیِ کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدّتی این گُل،ز گُلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دُعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد