نمونه اشعار
1
چشمت!
تندر نگاه
می گشودم آغوششششششششششششششششش
ِشوق
شرار
به بزم باران بود
ِگی موهوم.
در تیر
2
چگونه
مرثیه نباشم
بر خسته و خونین خاطرات ؟
لاله بود در باد
شخم می خورد
از شماتت وخار وسنگلاخ،
چگونه؟
چشم می توان غنود
کزهزار معبر سخت صعود
توفان وتاول عنود
دستاورد تو بود ؟
چگونه؟
نگاه ، رود خوناب
غریق روز نباشد
وقتی حس بوی لجن می داد
بر جسارتم
که پر واز تو بود
چگونه؟
فصل سبزبلوغ
به یغما می رفت
در غبار هزاردروغ،
در بیستون می رفت
عشق را درچنبره هزا ر گیسوی بلند
چنگ و چکامه بود
بر اینهمه مرثیه،
می رفت در تاب بیشمار رسن روشنی
روز هماغوش رویای تو
بی گمان خواهد بود..
3
فهمم
چکیده ی گلوی چکاوک
برشاخه های
ِ گونه های زرد
شناور
در بی عطوفت و عطش
تلاوت طلوع می کرد ؛
قصیده ی گلگون بلن ِد
هزار فرهاد را
در الفبایی
ِن رود
ِ شیری
شبیِه رویای شور
در ترنم ترانه های تر
شنا می کرد؛
گلدسته های نگاه
درمساحت روز؛
حّتی
ِمی
درشو
بی تبسم سلطه های شب
نوبت تو می زد
می زد…
4
صدای پای عطش
در نگاه تو!
در ِکش وقوس دّوار
می رفت
در چاه وچوله ،
های ! گو نه های زرد!
خیس خستگی
در تمامت شرمگونی
بر خ روز می نشست
بها ر ؛ تاوان اینهمه خزان ؟!
یخزده بر بلندای نگاه
هرگز!