فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

سلیمان ابوالقاسمی – گور خوابها

آن پناه بُرده به گور را به خجالت دیدیم
این همان است که با چشمِ حقارت دیدیم
روزها گوشهِ دیـوار لمیده است خمار
یادمان رفتـه مگـر از سرِ عادت دیدیم
او که از دستِ نگاهِ غضب آلود همه
شب پناه بُرده به گور ما به شکایت دیدیم
این همان است که از خانه برونش کردیم
هـم طلبکار شدیم ظلـم و وقاحت دیدیم
او که از زیر بُتِه سبز نشد گو که چه شد
ایـن چنیـن دیـدن او را خیانت دیـدیـم
چاره کار نکنیم بس که به هم می پیچیم
دیگران را نجس خود به طهارت دیدیم
تا که انگشت اشاره به سوی دگر است
نقشِ خود را به یقین عینِ برائت دیدیم
قصهِ نان و کبابم * نخواندی تـو بخوان
چون از این قصه هزاران حکایت دیدیم
گفته ام تا که بدانی از این قصهِ تلخ
بهــرِ فـردا از آن نقشِ سیاست دیدیم

** رجوع به حکایت نان و انگور و کباب **
** تاریخ انتشار سوم دیماه 95 **

شاعر سلیمان ابوالقاسمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو