فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 19 شهریور 1403

سفر

مرتضی اربابی حکم آبادی

در کنارت بودم
که دلت با دل من
فقط از رفتن خواند
وای … بیچاره دلم
تشنه ی بودنِ تو…
چقدر تنها ماند
و چه ناگاه خدا هم دل داد
یا که در آینه ی روز شمار ِ تقدیر
چقدر زود به رفتن دادی
دل و روح وجانت،
همه را با شادی
یاد دارم که شبی
چشم در چشمانم
به شکوهِ همه بودن ها
به بلندایِ تمامِ احساس
در پسِ گوشِ دلم نجوایی
خواندی و خندیدی
«به خدا می آیم …
به همین زودی ها»
و من الان دو سه سالی است گُلم …
سر به راهی باریک
که تو را برد ز دنیای دلم
خسته و منگ به دیوارِ سکوت
تکیه زدم
به امیدی که تو آیی…
به امیدی واهی
ولی افسوس که افسانه شدی
در سر و قلب و تمامِ منِ من

لطفأ مرا از نقد و راهنمایی خودتان محروم نکنید
با تشکر از تمامی شما خوبان

بخش شعر نیمایی | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران