زندگی بر دوش ما بار گرانی بوده است
عمر ما فانی ولی غم جاودانی بوده است
دورگردون لحظهای هم بر مدار ما نگشت
بخت ما گویا چنین در زندگانیبوده است
از همان روزی که پا بگذاشتم بروی خاک
گوشهی ویرانه ما را آشیانی بوده است
خوشنمیچرخدبهسویمچرخشاینروزگار
سر به سر دوران ما نامهربانی بوده است
برف پیریبرسر و رویم چه برقآسا نشست
پس مرا کی نوبت فصل جوانی بوده است؟
من ندیدم خیری از فصل بهاران ای دریغ
چونکه هر روز ار بهارانمخزانی بوده است
در سکوتِ خلوتِ تنهاییام، شبهای من
ناگزیر از ناله و آه و فغانی بوده است
سهم ما در زندگانی دردِ بی درمانیاش
درد بی درمانیام عمری نهانی بوده است
#محمد_حسین_نظری