محمد رضا محمودی
راز سجده
از غریبانه ترین سمت افق می آمد
لب اش از بعد مناجات ملایک لبریز
دست هایش غزل صبح به تنهایی شبهای بلند
در نگاهش غم یک قوم – به تاریک ترین سمت خیانت راهی
در دلش آگاهی
او شعور همه ی یاخته ها
پرچمش سرخ ترین حجم حقیقت در خاک
شعر سیال زمانی که خدا می خندید
آفرین گفت بر این خلقت پاک
رمز لولاک به تنهایی خاک
عده ای تشنه خطابش کردند
تهمتی سخت سخیف
او که سیراب ترین چشمه ی رحمانی بود
همه ی ثانیه ها تشنه ی نامش هستند
گفته بودند که مظلوم ولی تهمت بود
وقتی آگاه به هر لحظه ی آن حادثه بود
اوج ایثار در آیینه ی انسان ها بود
قهرمانی که جهان در عجب از مردی اوست
او نه مظلوم لغت نامه ی مردانگی است
راز خلقت را گفت
در نمازی که در ان ظهر پر از شور سرود
کنج میدان شجاعت دیدی؟
گفت ابلیس که ای کاش منم
سجده بر پای حسین می کردم
راز آن سجده حسین بود و نمیفهمیدم
بخش شعر نیمایی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران