حسن کریمی
«دیوانه»
وَ او ،دیوانه شد ،
سر حلقه دیوانگان ،
دیوانه ،دیوانه.
وَ او، بیگانه شد ،
باعالمِ فرزانگان ،
بیگانه ، بیگانه .
نگاهش هر طرف ،
بیهوده می غلطید.
وگاهی نقطه ای را ،
خیره می بلعید.
به آرامی ، هراسان بود ،
به خونسردی شتابان بود.
سکوت مبهمش ،
ِ از جنس طوفان بود .
حسن کریمی
بخش شعر نیمایی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران