موسی ظهوری آرام
دیشب
در ابدیت رنج بیکران بی تو بودن
با خیالت تنها
گریستم
تمام اشکهای مانده از دوران کودکیم را
به وفای به عهدی اساطیری
که هیچ یک نباشیم بی دیگری
همه شب محزون
گویا
این سیگار نیم خاکستر شده
تنها فرصت ماندن بود
در خلسه ناب هم آغوشی عشق وجنون
بدین سان
جان تازه تی گرفتند
قرصهای سیانور
مانده بر طاقچه وعده گاه بیستون
اما نه
می خواندی همیشه
دردعشق را نیست درمان
عشق است مردن
به درد صبر و هجران
بدین گونه
به تلنگر این ترانه
به درد مندی اندوه هزارپروانه
می مانم
و می میرم در زندگی
هزار بار عاشقانه
بخش شعر نیمایی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران