محمد احمدی
« در بستر ورق »
این داستان غم انگیز سالهاست
کاشانه کرده در احساس مرگ ما
تاریک ،
خامش و دریا مهیب
انسان مترسک است ، در مزرع درو
البته یک حقیقت مطلق وجود هست
جادوگر است او
نامش فریب
اشک از برای شوق نمی گرید این زمان
شهر سکوت ، نیست یک غریب
پروانه در هوس شمع نیمه جان
آتش گرفت گلشن بلبل به یک نهیب
این داستان غم انگیز سالهاست ، شد تمام
در بستر ورق
من هم قدم زنان
آسوده و شکیب
1394
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران