جامه غم برتنم افتاد ،یاران را چه شد؟
زردی رخسار پائیزم، بهاران را چه شد ؟
تا به کی در وادی اندوه و غم باید شدن؟
خشک سالی سهم ما گردیده ، باران را چه شد؟
از تن ایستاده نخلهای بی سرده خبر
قامت رعنای آن چابک سواران را چه شد؟
کس نمی پرسد زداغ مادران خون جگر
پشت ابر پنهان شده خورشید تابان را چه شد؟
یاری اندر کس، نمی بینم بجز نا مردمی
دست در دست ضعیفان،حق شناسان را چه شد؟
خون چکید از داغ دشنه بر دل مردان مرد
عندلیبان در غم اند، شوق هزاران را چه شد؟
باده ها لبریز و پر شد از نم چشم یتیم
کس ندارد شوق مستی،غمگساران را چه شد؟
حس،آرام، حال درویشی است،کشکولش تهی
شعر او حرف دل است،پس راه درمان را چه شد؟
حمید آرامیان ، آرام ، 5 آبان 96
زردی رخسار پائیزم، بهاران را چه شد ؟
تا به کی در وادی اندوه و غم باید شدن؟
خشک سالی سهم ما گردیده ، باران را چه شد؟
از تن ایستاده نخلهای بی سرده خبر
قامت رعنای آن چابک سواران را چه شد؟
کس نمی پرسد زداغ مادران خون جگر
پشت ابر پنهان شده خورشید تابان را چه شد؟
یاری اندر کس، نمی بینم بجز نا مردمی
دست در دست ضعیفان،حق شناسان را چه شد؟
خون چکید از داغ دشنه بر دل مردان مرد
عندلیبان در غم اند، شوق هزاران را چه شد؟
باده ها لبریز و پر شد از نم چشم یتیم
کس ندارد شوق مستی،غمگساران را چه شد؟
حس،آرام، حال درویشی است،کشکولش تهی
شعر او حرف دل است،پس راه درمان را چه شد؟
حمید آرامیان ، آرام ، 5 آبان 96
شاعر حمید ارامیان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو