هر صبح ، چون زبان تر و خشک برگ ها از نیش ناگهانی زنبور آفتاب آماس می کند تهران چو کرم پیر در پیله ای تنیده ز ابریشم غبار دار می شود دردی نهفته در دلش …
هر صبح ، چون زبان تر و خشک برگ ها از نیش ناگهانی زنبور آفتاب آماس می کند تهران چو کرم پیر در پیله ای تنیده ز ابریشم غبار دار می شود دردی نهفته در دلش احساس می کند هر ظهر ، چون زبان تب آلود برگ ها طعم شراب تلخ و گس آفتاب را احساس می کند من همچو کرم پیر در پیله ای تنیده ز ابریشم خیال از هوش می روم شعری نگفته در دلم آماس می کند
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج