محمد شیرین زاده
بــاران شـروع بـه بـاریدن کـرده بـود
او چــشم هـایش را بـست
و مــرا آرام
بــه تــولد یـک بـــوسه دعـوت کـرد
اکـنون سـالها مـی گذرد
او را فــراموش کـرده ام
امـا آن بــوسه و بــاران را هــرگز …
((محمد شیرین زاده))
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران