فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 21 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

داستان:

بلند شو خواب‌آلو!

داستان کوتاه بلند شو خواب‌آلو!

توی رختخواب گرم و نرمش خوابیده بود. گاه و بی‌گاه این طرف و آن طرف وول می‌خورد و به بدنش کش و قوس می‌داد.
احساس می‌کرد که جای خوابش کوچک و تنگ شده است، شاید هم بدنش بزرگ‌تر شده باشد.
یکی صدایش زد.
دوست نداشت از  توی جای‌خوابش بیرون بیاید.
– بلند شو خواب‌آلو! وقتشه بیرون بزنی!
تکانی به خودش داد و با اعتراض گفت: اَه! حالا چه وقت بیرون اومدنه؟!
– اتفاقن همین حالا وقتشه! زود باش! بجنب!
– لطفن بزار چند روز دیگه بخوابم! الان هیچ حال ندارم.
– حال ندارم چیه؟! بلند شو! یاالله!
– خب لااقل یه روز دیگه!
– تو بگو یه ساعت! اصلن راه نداره! پا شو…
خورشید خانم آنقدر گفت و گفت و اصرار کرد، که کرم ابریشم از پیله‌اش بیرون زد.
او دیگر کرم نبود، پروانه‌ای زیبا و رنگین شده بود.
بال‌هایش را گشود و به پرواز در آمد.

#لیلا_طیبی

آثار دیگر نویسنده :

Uploaded Image

موقعیت در نقشه ادبی :

قالب تخصصی داستان :