فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 11 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

بخوان

عظیم صوفی

جاده قدم هایم را می خواند
ومن در سکوتی خالی از سکنه
بی رحمانه
به جدایی فکر می کنم
قلب من تمام خاطراتت را زنده به گور کرد
احساس می کنم بدنم مور مور می شود
وقتی فکر می کنم هوا چقدر سرد است
انگار سال به سال
زمین از خورشید دورتر می شود
کاش هیچ چیز کم نداشتم
ومجبور نبودم
بر خلاف عقربه های ساعت بچرخم
…..
من جدایی را تجربه می کنم
من کمبود را
تجربه می کنم
وسلولهای من تلخی را دوست ندارند
…..
بخوان جاده !
اینجا همه مرگ مغزی شده اند

عظیم صوفی دی 95

بخش شعر سپید | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران