فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

امیر جوانمردی – تا که من هستم تمام هستیم مال تو باد

خوشه ای بودم فراز تاک از سر واژگون
ریشه در خاک خراب آباد بودم تاکنون
بر فراز دار بودم آرزو تا می شوم
همنشین بربط و دف همنوای نی شوم
باز گردم همره یاران به میخانه درون
پر کنم از می رگ مردان بچرخم همچو خون
تا که چون سنگی شوم بر فرق هشیاری و عقل
تا بماند داستانم بر سر هر حرف و نقل
تا که از خود بگذرم هشیار را بی خود کنم
فعل ناممکن ندانم آنچه ناشد شد کنم
شیره ی جانم حلات باد ای ساقی مست
دوره کن جام حریفان آنچه را در کوزه هست
تا که من هستم تمام هستیم مال تو باد
تا که مردم را بگردانی چنین سرمست و شاد
رقص تو بر خاک میخانه گواه حال ماست
که اینچنین سوگند بی شک حامل حق هست و راست
پای را بر فرق من کوب و بخوان شعری گران
تا که از مستی بگردانی هوای دیگران
دیگران من هستم و تو دیگران ماییم و ما
ای به قربان تو ما ماییم تا حشر فنا
ما جهان با رقص یاران از پی اش ویران کنیم
آنقدر پا بر زمین کوبیم که این را آن کنیم
که آنچنان نظمی به حیوان میبرد احوال ما
وز چنین رقصی خدا میداند و ما حال ما

شاعر امیر جوانمردی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو