با نـوای مـوج و دریا، خیسِ بـاران آمدم
سینـه ام لبریـز از عشـقِ دیار سبـز خـود
سجده بر خاکش کنم، شیدا، پریشان آمدم
هر طرف را بنگری، چشمت نوازش خورده است
از میـان جنگل و بـاغ و گلستـان آمـدم
رشت و سنگر، انزلی، ماسوله و چمخاله اش
با صفـایِ مَردُم اش، میزبـانِ مهمـان آمـدم
از ” جلال الدین اشـرف”، بوی مشهـد آمده *
زائـرم ، از آن حـرم بـا چشـم گریان آمـدم
من روبارَ وِر زَنَم ، پایم درون چکمه نیست *
گوییـا یک کودکـم، کز یک دبستـان آمـدم
عطـر شالی و نَـم و شـرجیِ دریا و سفـال
سرخوشم از این همه نعمت، چو مستان آمدم
چایِ لاهیجان ز هر کهنه شرابی بهتر است
چون خماران بی غمم، از کوی رندان آمدم
دیلمان وصفش نمیگنجد به شعر و این کلام
تاج زیتون بر سرم، از قلعه رودخان آمدم
من نمی گویم دگـر از لنگـرود و رودسـر
املش و ماسال و لونک، از سراوان آمدم
سر نمیتابد به زور، این غیرت گیلانی ام
از دیـار خانِ میـرزا و …. دلیـران آمـدم
مهـد شعر و شاعران است سرزمین مادرم
بـا غزلهـای سیاهم ، محضِ جبـران آمـدم
من وصیت کرده ام، دفنم کنند در فومنات
همچو یوسف از نیستان سوی کنعان آمدم
دوری از گیلان مرا چون عاشقی دیوانه کرد
با دلی ویران ولی ، من سوی حیـران آمدم
مـاهِ گیلان می درخشـد در شمـالِ کشورم
از فـروغِ روی او ، اینسـان فـروزان آمـدم
امیرپیام نجفی زاده
* رد شدن از رودخانه به گویش گیلکی
* برادر حضرت امام رضا در شهر آستانه اشرفیه
شاعر امیرپیام نجفی زاده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو