دل در هوای کویت،اندر حصار ناید
عمری که بی تو باشد ما را به کار ناید
عمری که بی تو باشد ما را به کار ناید
ایام بی تو بودن فصل خزان عمر است
جانا بیا که بی تو هرگز بهار ناید!
گفتی رها کنم دل از بند تار زلفت
از من اگر برآید از روزگار ناید
با شیر در وجودم شد عشق روی ماهت
بیرون کنون از آن رو از پود و تار ناید
یارا کنار من باش دلدار و یار من باش
با بودنت به چشمم غم در شمار ناید
بعد از تو آسمان ها خشک و بخیل و تیره
باران مهربانی بر سبزه زار ناید
زان پیش تر که جانم بر لب ز غربت آید
لب باز کن ندامت فردا به بار ناید!
گویا مکن حکایت از حال دل به هر کس
کس حال دل نداند، تا خود دچار ناید
امیرمحمود رضائی
شاعر امیرمحمود رضائی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو