پر از تضادم و افسوس، نیست مانندی
چو ابر غم زده بارم، زمان خرسندی!
یکی دوتاست مگر این بهانه ی بارش؟
شبی شمرده ام و بوده سیصد و اندی
تمام دلخوشی ام در برابر چشمم
هلاک می شود از غصه ها هر از چندی
خیانتی به من آمد که یک زمان دیدم
نمانده دور و برم غیر رنج پابندی!
کجا زمانه ز من دیده روی خوشبختی؟
شهودم آینه است: دیده ای تو لبخندی؟!
(امید جمشیدی)
شاعر امید جمشیدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو