ولی الله فتحی………..فاتح
سحر به امشب ما کِی شود
سپیده کجاست؟
چراغ عالم امکان کجا
حمیده کجاست؟
کجا شد آن سوار عزیزی
که رفت و نیست خبر
ز او و هم ز آمدنش
نور دیده کجاست؟
از آن زمان که سفر کرده
چشمانِ ما چه تر است
که قلب و دیده¬ی ما سوی او و چه خوش
که بهتر از فرشته و هم که بهتر از
بشر است.
اگر که او نیامده علت ز این من و ماست
اگر پیام نداده، دل¬های ما چه سیاست
ستاره های شب آیا خبر ز او دارید؟
ز بامداد سپیدی که نورباران است
همان که شعله عشقش به جان
هر جان است.
***
تمام غربت ما ز رخوت است و
کوتاهی است
و هم که هرچه عاطفه خشکیده
بار سنگینی است
که می¬کشیم به دوش خود چه¬ها سستی
و هم به دنیای جهل، ما مَستیم
امان از این همه سستی امان از این مستی.
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران