فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

اعدام کن یادت را…

علی حاتمیان

آرمانی که در آرزوهایم گم شد

و آدمی که در قعر آرمان هایم جا ماند…

نمیشد و نمیتوانستم بخواهمش

همان یسنای تنهایی قلبم را…

.

بخوان مرادم را از چشمانم، دیگر خسته ام از حرفها و تکرارم…

بیهوده بودم و بیهودگی پیشه ام بود

و از تمام مردم دنیا، همسر من “غم” بود

.

برگهای پاییزی حرف مرا میفهمند،

و فریادی میکشند به عمق قطع نخاع شدن زیر پای این افسرده دل…

 ساعت، منتظران را بیرحمانه دور میزند

و جا میگذارد تو را در خودت قبل از رسیدن به خودت…

ثانیه، تشنج من بود بر قلب سرد زمان.

و زندگی، مرا به سکوت میرساند با تازیانه های یادت بر این خیال متروکه!

.

پایانم برسان که خیابانهای سرد پاییزی تمام شدند…

و اعدام کن یادت را در پستوی افکارم با تشویق ذهنم به فراموشی…

و بخوان مرادم را از چشمانم: که دیگر نیستم و نیستی…

بخش شعر سپید | پایگاه  خبری شاعر


منبع: سایت شعر ایران