ذوقِ دیدار تو ای دوست، چه حالی دارد..
خُرّم آنـکس که نشان ازتو و ، خالی دارد..
خُرّم آنـکس که نشان ازتو و ، خالی دارد..
آن که هر دم به دلش ، وعده ی لیلا میداد ،
همچو مجنون ، از او حسرتِ شالی دارد..
مستی و بیخودیِ ما ، زِ خُمِ چشمانت ،
نه به آفاق نظیر و ، نه مثالی دارد..
همچو شمعی و ، مریدِ تو یکی پروانه ،
دلِ دیوانه یِ ما، شوقِ وصالی دارد..
خوش بیابد سَبَدِ ناز و نیازِ رُخِ دوست ،
آری اما به گمان ، میوه یِ کالی دارد..
دردِ دلها چه کند او که نداند ز چه رو ،
در یکی جلوه ی تو ، فرصتِ قالی دارد..
نهراسم ز مِی و ساغر و این رسوایی،
دل سرمست به کف، دُرّی و غالی دارد..
گر چه وامِق شوی اما ، نه خطا از عذرا ..
نیست پرواز عُذاری ، که نه بالی دارد..
شود اَر مست ، ازاین جامِ ختا ابراهیم،
اَندر اندیشه و در وَهم ، خیالی دارد..
ابراهیم حسینی
شاعر ابراهیم حسینی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو