عظیم صوفی
مصلحت با آسمان بود
زمین آسمانی شد
مجالم نداد
غم تو
غم تو
غم تو
چشمانت آرزوهایم را رنگ کرد
خشت اول کج نبود
معمار تو بودی
ثریا!
نفرینم نکن
تمام مصالح را کنار می گذارم
زمینی به وسعت دلت بر می دارم
و آسمان را …
آسمان را…
روی سفال نقاشی می کنم.
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران