پیر_پلنگ
من آن پیر پلنگم که دربند غزالم
غمی رخنه نموده دراعماق خیالم
نبین خستگیم را من آن معرکه گیرم
من آن پیر پلنگم که دربند غزالم
غمی رخنه نموده دراعماق خیالم
نبین خستگیم را من آن معرکه گیرم
که اندوه زمانه شکسته پرو بالم
دل از شوق نگاهت پراز خواهش وماندن
من اندیشه سبزم کجا روبه زوالم؟
شدم عاشق رویت من از دشنه نترسان
که آن خنجر ابرو زدل برده مجالم
دلم رفته به تاراج سرم رفته به یغما
بیا ماه پری چهر که مشتاق وصالم
نسیمی زسر لطف شبی عطر توآورد
مزین کنم از عشق به هر لحظه وسالم
غرورم به کجا رفت دراین شهر پر آشوب
خودت چاره کن اینک پریشانی حالم
به فریاد سکوت ، من خسته بیا تا
که از آتش حسرت نسوزد پر و بالم
به هرناله «نسرین» بسی سخت بلرزد
همین آه وهمین اشک به سرتاسر عالم
نسرین حسینی
شاعر نسرین حسینی شیرازی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو