باشد كه دلم محوِ دو ابروى تو باشد
يا سُرمه بر آن ناوكِ آهوى تو باشد
يا سُرمه بر آن ناوكِ آهوى تو باشد
ايكاش كه كوى تو شود قبر و مزارم
شايد بدنم خاكِ درِ كوى تو باشد
آيا شود از روى كرم لطف كنى تا
سرمستى من آن رخِ دلجوى تو باشد
تو قبله ی من هستی و ایکاش دم مرگ
بر سنگ لحد روی من از سوی تو باشد
باشد كه شبى زلفِ تو در دستِ من افتد
تا پنجه ى من شانه بر آن موى تو باشد
جز بغضِ نفس گير نديدم ز تو خيرى
در سينه ى تنگى كه هياهوى تو باشد
خون تو مباح است و حلال است نگارا
وقتى كه كسى دست به پهلوى تو باشد
در روز قيامت نهراسم ز گناهى
وقتى محكِ عدل ترازوى تو باشد
درمانِ منِ دلشده كار احدى نيست
چون مرهمِ اين زخم به داروى تو باشد
يك جنّت و فردوس فقط باشد و آن هم
شب باشد و من باشم و بازوى تو باشد
#مهدى_خداپرست
شاعر مهدى خداپرست
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو