فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

مهدى خداپرست – من باشم و شب باشد و بازوى تو باشد

باشد كه دلم محوِ دو ابروى تو باشد
يا سُرمه بر آن ناوكِ آهوى تو باشد

ايكاش كه كوى تو شود قبر و مزارم
شايد بدنم خاكِ درِ كوى تو باشد

آيا شود از روى كرم لطف كنى تا
سرمستى من آن رخِ دلجوى تو باشد

تو قبله ی من هستی و ایکاش دم مرگ
بر سنگ لحد روی من از سوی تو باشد

باشد كه شبى زلفِ تو در دستِ من افتد
تا پنجه ى من شانه بر آن موى تو باشد

جز بغضِ نفس گير نديدم ز تو خيرى
در سينه ى تنگى كه هياهوى تو باشد

خون تو مباح است و حلال است نگارا
وقتى كه كسى دست به پهلوى تو باشد

در روز قيامت نهراسم ز گناهى
وقتى محكِ عدل ترازوى تو باشد

درمانِ منِ دلشده كار احدى نيست
چون مرهمِ اين زخم به داروى تو باشد

يك جنّت و فردوس فقط باشد و آن هم
شب باشد و من باشم و بازوى تو باشد

#مهدى_خداپرست

شاعر مهدى خداپرست

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو