مقامه چیست؟
مقدمه
مقامه در فرهنگ لغت به معنای موضع قیام، برخاستن و مجلس نیز آمده است و در ادب آن را داستان کوتاهی دانستهاند که حوادث آن در یک مجلس واحد دور میزند. مقامه داستان کوتاهی است که بر اساس خواهندگی و گدایی بنا شده و در واقع سه رکن اصلی ذیل تشکیل دهنده آن است:
1_ راوی: همان کسی است که حوادث رخ داده در مجلس مقامه را ذکر میکند.
2_ متکدی (بطل یا قهرمان مقامه): که تمامی حوادث داستان حول او دور میزند و داستان در نهایت با پیروزی او در کلیه امور پایان میپذیرد.
3_ ملحه (نکته یا گره و عقده): همان امری است که مقامه در خصوص آن شکل گرفته و تنظیم شده که البته این عقده و گره در مقامات گاه از امور غیر اخلاقی و گاه از مسایل اخلاقی سخن میگوید و مفید است.به این ترتیب میتوان گفت: مقامه فن ادبی است همچون داستان کوتاه،که پیرامون یک قهرمان موهوم دور میزند و سرگذشت او را روایت میکند.
قهرمان مقامه مردی است سخت حیلهگر که تمام همتش محدود به اندک رزقی است که از راه گدایی به دست میآورد؛ بنابر این موضوع داستان مقامه، گدایی ،خدعه، حیله و فریب است.
مقامه میدانی است برای نکته پردازی و نشان دادن مهارت و استادی در رهایی از تنگناهای زندگی از راههای گوناگون، و به نوعی خاص در نشان دادن قدرت لغوی و ادبی نویسنده آن.
در اینجا برآنیم تا به بررسی اجمالی این فن ادبی در ادب عربی بپردازیم، از این رو این فن را از ابتدای پیدایش آن،مورد بررسی قرار دادیم. ضمن اینکه جهت معرفی دقیق این نوع ادبی، عناصر تشکیل دهنده آن را معرفی کرده و به تعریف اجمالی آن پرداختهایم و در پایان ضمن معرفی مقامه نویسان برجسته،آثار آنان را نیز مورد نقد و بررسی کلی قرار داده و به مقایسه و موازنه بین این آثار پرداختهایم و آنگاه ارزش ادبی و تاریخی مقامات را متذکر شدهایم.
فن مقامه در ادبیات فارسی از حیث عناصر سازنده آن، نظیر همان چیزی است که در ادب عربی وجود دارد و مقامه نویسان برجستهای چون بدیع الزمان همدانی و حریری که از بزرگان این فن در ادب عربی هستند یقینا از مبرزین این رشته در ادب فارسیاند.
مبدع مقامات
در اینکه مقامه نویسی از چه زمانی آغاز شده، میان مورخان و ادباء اختلاف نظر وجود دارد. حریری در مقدمه مقامات خود و قلقشندی در «صبح الاعشی» و برخی دیگر از جمله بدیع الزمان همدانی(357 هـ-398 هـ)را واضع فن مقامات دانستهاند.جرجی زیدان بر این باور است که بدیع الزمان مقامات خود را به شیوه رسائل امام لغویان، ابو الحسین احمد بن فارس(390 هـ)نگاشته است.
البته در این مورد که آیا بدیع الزمان واضع این فن است یا ابن درید(321 هـ)میان اهل تحقیق اختلاف نظر،بیشتر است؛به عنوان مثال ابن عبد ربه، صاحب«العقد الفرید»و ابن قتیبه، ظهور مقامات را به دورهای پیشتر از بدیع الزمان بر میگردانند و حصری معتقد است که چون بدیع الزمان مشاهده کرد که ابوبکر محمدبن الحسن بن درید الازدی،چهل حکایت غریب آورد و مدعی شد که آنها را از سرچشمه دل خویش استنباط کرده،و آنها را از الفاظ عجمی و نامأنوس بینباشته، به معارضه با او برخاست و چهل مقامه در گدایی به رشته تحریر در آورد.
میبینیم که اغلب ادبا،در اینکه بدیع الزمان همدانی واضع مقامات است یا نه، اختلاف دارند. آنچنان که معتقدند بدیع الزمان فن مقامات را از فن قصصی سابق اتخاذ کرده تا آنجا که دکتر زکی مبارک در کتاب«نثر فنی»جلد اول ص 197 به بعد قصد اثبات این مطلب را دارد که مقامات بدیع الزمان مشتق از«احادیث ابن درید»است.ابن درید راوی و عالم و لغوی بود که به روایت احادیثی از اعراب و مردم شهر نشین توجه داشت. بی شک بین احادیث ابن درید و مقامات بدیع الزمان شباهتهایی قوی از حیث قصص و سجع وجود دارد اما تفاوتها را نیز نباید نادیده گرفت.آنچنان که از لحاظ صناعت، عقده(گره موجود در داستان)، وجود قهرمان(بطل) در مقامات و…تفاوتهای چشمگیری بین این دو وجود دارد، اخبار مقامه در مورد تکدیگری و تمسخر عقول جماعات، همراه با اظهار توانمندی نویسنده در فنون علم و ادب است. البته این بدان معنی نیست.که بدیع الزمان از احادیث ابن درید یا قصص و احادیث و اسماری که از عرب روایت شده، بی اطلاع بوده، بلکه بین آن احادیث و مقامات از حیث غایت و اسلوب تفاوتهای فراوانی وجود دارد. اگر بدیع الزمان را نیز مخترع فن مقامات ندانیم باید بپذیریم که مقامات او قدیمیترین چیزی است که از این فن جالب ادبی به دستمان رسیده است. بهتر است بگوییم فن مقامه نویسی بتدریج در روایت قصهها و اخبار پدید آمد و فضیلت بدیع الزمان همدانی در این است که آن را تنظیم کرده و به شکل خاص فنی خود در آورده است که البته این شکل خاص را در حکایات ابن درید نمیبینیم؛ زیرا حکایات او اولا مسجع نیستند و نیز پیرامون یک قهرمان واحد هم دور نمیزنند و از حیث صناعت لفظی و بیانی نیز به پایه و درجه مقامات بدیع الزمان نمیرسند، همچنین حاوی نوادر و اخبار نیستند و به وقایع زمان و اعلام تاریخ اشارتی ندارند و به اندازه مقامات بدیهی از حکم و امثال و نکات و لغات و آداب سرشار نیستند.
بدیع الزمان از حکایات ابن درید استفاده بسیار برده است. همچنین به شیوههای ترسل و نثر مصنوع که به آرایشهای لفظی، بخصوص سجع، اهمیت فراوان قائل شدهاند، اهتمام شدید دارد. همچنین از اوضاع و احوال اجتماعی زمانش و از نوعی ادبیات که به«ادب حرمان»: «ادب محرومان»معروف شده، بهره فراوان برده است و مقامات او تصویری است از حرفه گدایی که در آن روزگاران در جامعه رواج داشته و از حیث اسلوب تابع ذوق ادبی شایع زمان است که سجع و محسنات بدیعی را میپسندیدند و نثر را با حکم و اشعار و امثال میآراستند.
خصایص مقامات
عناصر و ویژگیهای مقامه را به ترتیب زیر میتوان مورد بررسی قرار داد:
1_ مجلس: باید حوادث مقامه در یک مجلس واحد اتفاق بیفتد طوری که حوادث، از آن محدوده خارج نشود.(حفظ وحدت مکانی در قصه.
2_ روایتگر(راویة): در هر مقامه یک راوی وجود دارد که به نقل حوادث مقامه میپردازد.
3_ متکدی (بطل یا قهرمان): هر مقامه یک قهرمان(بطل)دارد قهرمان مقامه شخصی است متکدی و غالبا خیالی،سخت حیلهگر با زبانی فصیح و توانا در علم و دین و ادب؛شاعر و خطیب و متظاهر به تقوا اما ماجن و بدکردار در خفا. تظاهر به جدیت دارد و هزل را در وجود خود پنهان میدارد. غالبا در ظاهر بیچاره و مستمند جلوه میکند حال آنکه در حقیقت طالب منفعت است و نه مستمند واقعی. روال مقامه به این شکل است که همواره راوی و بطل با هم در یک مجلس جمع هستند.کمتر پیش میآید که کار بطل برای راوی افشا شود بلکه در اغلب موارد این خود قهرمان مقامه(بطل)است که در برابر راوی و احیانا در حضور حاضرین در مجلس از حیله خود پرده برداشته،همگان را از حقیقت کار خود مطلع میسازد که در این حال عقده(گره)مقامه گشوده میشود.البته قهرمان مقامه که ظاهرا گدایی بیش نیست زمانی اهل مجلس را از باطن کار خویش آگاه میسازد که قبلا از آنها مالی و یا لباسی دریافت کرده باشد. در بیشتر مواقع حاضرین در محفل مقامه میدانند که این گدا(قهرمان یا بطل مقامه)آنها را میفریبد و اموالشان را میرباید اما همواره طالب و خواهانش هستند زیرا او با لطائف الحیل خود آنها را شاد کرده و به طرب میآورد و گاه آنها را متوجه اموری میکند که بدان بی توجه بودهاند.
4_ ملحه: (نکته یا عقده یا گره مقامه): مراد از ملحه همان فکر و اندیشهای است که داستان مقامه پیرامون آن دور میزند و معمولا اندیشهای نو و تازه و یا جسورانه است اما ملحه در مقامات همواره سوق دهنده افراد به سمت اخلاق حمیده نیست و نیز ممکن است با موفقیت همراه نباشد.
5_ قصه: هر مقامه به خودی خود از یک وحدت قصصی برخوردار است و بین مقاماتی که مؤلفی واحد دارند از حیث وجود راوی و متکدی(قهرمان یا بطل)، تفاوتی نیست به این معنا که اگر مؤلفی چندین مقدمه بنویسد در تمامی آنها، راوی و متکدی (قهرمان یا بطل)واحد خواهد بود. و چه بسا ممکن است قصص مقامات مربوط به زمانهای مختلف و دور از هم باشد اما راوی تمام آنها واحد است.
6_ موضوع: موضوعات مقامات مختلفند. از آن جمله میتوان به: مقامات ادبی،مقامات فقهی، مقامات فکاهی، مقامات حماسی، مقامات خمری و مجونی و…اشاره کرد. این موضوعات در مقامات بدیع الزمان همدانی(357 هـ-398 هـ) بدون رعایت ترتیب مخصوصی پشت سر هم آمده است. اما حریری(446 هـ-516 هـ)که پس از بدیع الزمان به نگارش مقامات دست یازید، خود را ملزم به رعایت و حفظ ترتیب مخصوصی در تعاقب موضوعات مقامات دانسته است. لازم به ذکر است که یک مقامهگاه کوتاه است و گاه میتواند بلند باشد.
7_ نام مقامه: معمولا نام مقامه مأخوذ از شهری است که مجلس مقامه در آن تشکیل شده،مثلا المقامة الدمشقیة، المقامة التبریزیة، المقامة الرملبة (منسوب به شهر رملة در فلسطین)، المقامة المغربیة، المقامة السمرقندیة، المقامة البلخیة، المقامة الکوفیة، المقامة البغدادیة، المقامة العراقیة و…یا نام مقامه مأخوذ از ملحهای(نکته،عقده) است که مقامه حول محور آن گرد آمده و شکل یافته است مثلا المقامة الدیناریة،الحرزیة،الشعریة، الابلیسیة،الخمریة و…
8_ شخصیت در مقامه: شخصیتی که در هر مقامه آشکار است شخصیت متکدی|_قهرمان مقامه_ نیست بلکه شخصیت مؤلف مقامه است، شخصیتی که بر پایه عقل و درایت گستردهای بنا شده است، درایت و بینشی عمیق نسبت به هر آنچه متکدی (قهرمان یا بطل مقامه)به آن میپردازد، زیرا اعمال بطل مقامه چیزی جز ساختهها و بافتههای مؤلف مقامه نیست، مؤلفی که خود نسبت به علوم عربی اشراف کامل دارد و به فنون ادبی اعم از شعر و نثر و خطابه مسلط است، بسیار باهوش است و در حل الغاز و کشف شبهات از دقتی شگرف برخوردار است و در پیمودن گردنههای صعب العبور زندگی و پشت سر نهادن مصائب حیات بسیار شاداب و سر زنده عمل میکند.
9_ صناعت در مقامات: فن مقامات فن صنعت پردازی و زیبا سازی لفظی است بخصوص نزد حریری: اغراق در سجع، زیاده روی در بدیع اعم از جناس و طباق، اغراق در مقابله و موازنه و سایر وجوه بلاغی، از ویژگیهای بارز مقامات است. البته کاربرد صناعات ادبی در مقامه تا وقتی مجاز است که مؤلف دچار حصر در بلاغت نشود همچنانکه در بعضی خطب و نوشتههای عصر اموی و عباسی نویسنده را درگیر آن میبینیم.
به گونهای که مثلا خطبهای میآورند که طرد و عکسش یکی بوده و یا خطبهای را مهمله(خالی از حروف نقطهدار)تنظیم میکردند و خطبه دیگری را با حروف مهمله(بی نقطه)و حروف معجمه(منقوط) پشت سر هم میآوردند.
10_ شعر: مقامه داستانی است منثور که گاه لا به لای آن اشعاری کم یا زیاد، سروده خود مؤلف یا از سرودههای دیگران، از زبان متکدی(بطل و قهرمان مقامه)آورده میشود.گاهی ایراد شعر در مقامات برای اظهار توانمندی مؤلف در نظم یا اظهار مهارت او در بدیع است؛ آنچنان که در برخی مقامات بخصوص مقامات حریری این امر مشهود است.
نگاهی به مقامات بدیع الزمان همدانی(357 هـ- 398 هـ)
راوی مقامات بدیع الزمان فردی خیالی به نام عیسی بن هشام است.
او مردی است اهل سفر که در یک جا مستقر نمیماند گاهی در لباس تجار و گاه در جامه گدایان نمایان میشود.در اکثر مقاماتش یک قهرمان وجود دارد و آن ابو الفتح اسکندری است که عیسی بن هشام به نقل اخبار او میپردازد. ابو الفتح اسکندری مردی است خیالی، خبیث و آشنا به انواع حیل؛ که خباثت و حیلهگری را در جهت گدایی و جمع اموال بکار میگیرد. به ندرت مقامهای میتوان یافت که از تکدی گری و احتیال خالی باشد. قهرمان مقامات بدیع الزمان گاه در لباس فردی جلیل القدر ظاهر میشود که به نصیحت مردم میپردازد و گاه او را بوزینه بازی میبینیم که با اعمال خود مردم را به خنده میاندازد.گاه خود را شعبده بازی معرفی میکند که در مقابل گروهی ساده اندیش ادعای آوردن معجزه میکند و به این ترتیب با شعبده و حیله سودی و لو اندک به دست آورده و امرار معاش میکند. در این حال قهرمان مقامه را گداترین مردمان و ماهرترینشان در این امر مییابیم. با این همه، خطیبترین و شاعرترین و آشناترین مردم به علوم روزگار خویش است.
اغراض مقامات بدیع الزمان متفاوت و ابواب آن متنوع است. به عنوان مثال دو مقامه«الجاحظیة»و «القریضیة»از جمله مقامات ادبی او محسوب میشوند که در آن به روایت و شعر و نقد پرداخته شده است.همچنین مقاماتی با اغراض دینی، اخلاقی و اجتماعی در آثار بدیع الزمان به چشم میخورد.در برخی مقامات او،بطل، تاحدی است از خود راضی، زیاد سخن میگوید و فراوان از ثروتش تعریف میکند و به این ترتیب مخاطبان خود را خسته و ناراحت میکند و گاه قهرمان مقاماتش از گروه عقلاء مجانین است که در علم کلام تبحر دارد و…
حوادث این مقامات اغلب در شهرهای متمدن اتفاق میافتد.آن توجهی را که بدیع الزمان در مقامات الغیلانیة و الأسدیة و البشریة و الفزاریة و الأسودیة خود به کلام اهل بادیه دارد در بقیه مقاماتش به ندرت به چشم میخورد.
فن قصه در مقامات او در اغلب موارد کوتاه و ضعیف است و اگر حسن صیاغ و مهارت بدیع الزمان در کاربرد انواع کلام نبود این مقامات سرد و بی روح و خشک به نظر میرسید.
راوی و بطل(قهرمان)در مقامات او منحصر به زمان محدودی نیستند. عیسی بن هشام-راوی مقامات بدیع الزمانی-در المقامة الغیلانیة از فرزدق و ذی الزمة که از جمله شعراء عصر اموی هستند سخن میگوید آنچنان که گویی با این دو شاعر در یک عصر میزیسته است و در«مقامه الحمدانیة» در مورد سیف الدوله بن حمدان و خلف بن احمد- که هر دو در عصر عباسی میزیستند-سخن میگوید. خلف بن احمد والی سجستان و معاصر با بدیع الزمان است. بدیع الزمان برخی مقاماتش را به او اختصاص داده است و با ذکر نام او در این قبیل آثارش، در واقع از او تجلیل میکند. دو مقامه «المضیریة»و«البشریة»نسبت به سایر مقامات بدیع الزمان از اهمیت ادبی بیشتری برخوردار است. «المقامة المضیریة»از تازهترین و شیرینترین نوشتههای بدیع الزمان است. در این مقامه، جمال و زیبایی قصصی همراه با مهارت فن و دقت در وصف و حسن انتقال و اتساق افکار همراه با نوعی سخریه و فکاهت و نکته دیده میشود، به طوری که اگر بدیع الزمان میتوانست در تمام مقاماتش به موفقیتی اینچنینی دست یابد بی شک در این فن به غایة الغایات دست یافته بود. مقامه مذکور بیانگر مهارت او در وصف و دقت او در تصویر پردازیها است.
اما در«مقامه البشریة»بدیع الزمان دست به ابتکار دیگری زده. به این ترتیب که او یک شاعر جاهلی را همراه با یک قصیده خلق کرده و نام این شاعر را بشر بن عوانة العبدی نهاده است شاعری بدلی و شعری ساختگی. در واقع بدیع الزمان پس از نگارش این مقامه،تاریخ را در مورد بودن یا نبودن چنین شاعری،به اشتباه میاندازد.
نگاهی به مقامات حریری(446 هـ-516 هـ)
ابو محمد قاسم بن علی حریری از نویسندگان برجستهای است که به واسطه مقاماتش به شهرتی عظیم دست یافته است. مقامات حریری به زبانهای مختلف ترجمه شده و علمای بزرگی همچون عکبری و زبیدی به شرح و تفسیر آن پرداختند.
حریری مقاماتش را با کلام راوی آغاز میکند. او همچون بدیع الزمان تنها به آوردن واژه«حدثنا»در آغاز مقامات اکتفا نمیکند بلکه در صدد آن است که در آغاز هر مقامهای تنوعی ایجاد کند. از این رو هر مقامه را با واژه جدیدی آغاز میکند. مثلااز کلماتی چون:حدث، روی، حکی، أخبر، قال و…به طور متنوع استفاده میکند.
حارث بن همام راوی مقامات او است؛ مردی است با عزت،کریم الأخلاق و شرافتمند و دور از راه و رسم دزدان. حرث بن همام جهانگردی است که در تمام سفرها یا به دنبال پرداخت دیون دیگران است یا در تلاش برای کسب معاش. گاه نیز در هیأت ثروتمندی ظاهر میشود که سفر برای او جنبه گردش و تفریح دارد.
حرث و ابو زید از اول مقامه با هم هستند و آن را شکل میدهند. ابو زید سروجی بطل مقامات حریری است. او مردی است دزد و گدا و در عین حال شاعر و خطیب و مترسل، عالم به لغت و نحو و فقه و فرائض، آشنا به انواع کلام و نوادر بیان. او گدایی است که ابزار کارش گشاده زبانی، سحر بیان و فصاحتش است.دزد و شرابخوار و مکار و منافق است، اما در عین حال ارادهای قوی دارد. در دزدی راههای مختلفی را در پیش میگیرد و غالبا همسر و فرزندش نیز که در حیلهگری و خباثت و علم و فصاحت چیزی کمتر از او نیستند، همراه و هم یارش هستند.حرث دوست ابو زید است اما در دزدیهای او شرکت ندارد. او از کارهای ابو زید آگاه است و از بابت دنائت او ناراحت؛ اما چون مدتی از او جدا شود دیری نمیپاید که دوباره مصاحبت با ابو زید را اختیار میکند زیرا ابو زید ادیب است و حرث مشتاق ادب.
مقامات حریری میدانی است برای نمایش انواع حیلههایی که بطل مقامه در وصول به اهدافش بدان متوسل میشود و نیز عرصهای است پهناور برای ارایه لطائف و صناعات ادبی. هم خساست و دنائت در آن دیده میشود و هم حکم و مواعظ. تا آنجا میتوان مقامات او را از حیث اغراض به چند دسته تقسیم کرد:
1_ مقامات ادبی: در این قبیل مقامات، قهرمان مقامه یعنی ابو زید را میبینیم که در کاربرد کلام و نوادر بیان بسیار متبحر است. به عنوان مثال میتوان از مقامه القطیعیة حریری یاد کرد که در آن ابو زید مسایل نحوی را برای گروهی از نحویون مطرح میکند و چون آنها را از حل این مسایل عاجز میبیند خود دست به حل و تفسیر آن میزند. البته ابتدا پولی را به عنوان حق الزحمه خویش از اهل مجلس دریافت کرده و سپس راضی به حل مسایل میشود. (لازم به ذکر است که القطیعیة در لغت اسم منسوب است برای قطیعة الربیع که نام محلهای است در بغداد(.
2_ مقامات فکاهی: همچون مقامه الواسطیة حریری. (الواسطیة در لغت اسم منسوب است برای واسط،که نام شهری در عراق است این شهر را بر اساس نام قصری که حجاج بین کوفه و بصره ساخت،واسط نامیدند.)
3_ مقامات دینی: در این دسته از مقامات او، ابو زید را واعظی از دنیا بریده میبینم. همچون«مقامه الصنعانیة». (الصنعانیة اسم منسوب است برای صنعاء یمن که بر خلاف قیاس صرفی ساخته شده است.)
4_ مقامات اخلاقی و اجتماعی: همچون«مقامه الرازیة حریری»که در آن ابو زید والی است که در صدد ادای حقوق مردم است. (الرازیة در لغت اسم منسوب برای ری است که سرزمینی در عراق عجم است.)
5_ مقامات مجونی (در پرده دری و هرزگی): همچون«مقامه الرحبیة»
همه این اغراض علیرغم اختلافشان به تکدیگری ختم میشود.گدایی نزد ابو زید وسیلهای است برای کسب روزی؛ لذا در این عمل به راههای مختلفی متوسل میشود.گاه با همسرش نزد قاضی یا والی رفته و تظاهر به مجادله میکند در حالی که هر دو از زبانی فصیح برخوردارند و در آخر با دریافت مبلغی، به مصالحه راضی میشوند.گاهی نیز این درگیری ظاهری بین ابو زید و فرزندش رخ میدهد. در هر حال بزرگترین وسیله تکدی گری نزد او فصاحت زبان و وسعت علمش است. چه بسا عمدا خود را به راههایی میاندازد که در نهایت خست و پستی است، ولی او آن را بر میگزیند زیرا در نهایت میتواند پولی و لو اندک به دست آورد. به عنوان مثال در بعضی مقامات ابو زید را میبینیم ادعا میکند کسی مرده است و او به ناگزیر برای خرید کفن مرده باید گدایی کند، و یا تظاهر به کوری کرده و همسرش او را تا مسجد همراهی میکند و ابو زید با این لطائف الحیل مردم را فریب داده و اخاذی میکند.
کدیه و گدایی همه جا همراه ابو زید است.گویی عنصر جدایی ناپذیر وجود او است.اما در پایان- یعنی در آخرین مقامه- ابو زید از حیلهگری و فسق و دیگر اعمال ناصواب توبه میکند.
تفاوت مقامات بدیع الزمان همدانی و حریری
آنچه به طور خلاصه در این خصوص میتوان گفت این است که حریری در مقامات خود بیش از بدوات به حضارت تمایل دارد و این رغبت در آثارش منعکس شده است. او تنها در یکی دو مورد از بدوات بهره برده. درست بر خلاف بدیع الزمان که در چندین مقامه مستقل اسلوبش به بداوت و محیط بادیه نزدیکتر است تا حضارت و فضای شهرنشینی، اما نکته دوم این است که«مقامات حریری» طولانیتر از مقامات«بدیع الزمان»است. البته این طول و تفصیل به وسعت فن قصصی مقامه او برنمیگردد، یعنی این تفصیل دادنها مربوط به داستان طولانی مقامه نیست، بلکه از این جهت است که گاه حریری دو خبر را در یک مقامه جمع میکند، یا شاید از آن رو باشد که او در کاربرد الفاظ و مترادفات و اشعار در مقامات افراط میکرده به طوری که در برخی از این مقامات قصائد کاملی را میآورد که ابو زید به شرح و تفسیر آن پرداخته و اخبار مربوط به آن را بیان میکند.
«مقامات حریری»از حیث صناعات ادبی دقیقتر از مقامات بدیع الزمان است و اشعارش از اشعار او بهتر و شیواتر. حریری از حیث تعمق در لغات و آوردن امثال و آنچه به نحو و انواع اشتقاق مربوط است از بدیع الزمان موفقتر عمل میکند و در کاربرد این امور اصرار بیشتری از خود نشان میدهد.
«مقامات حریری» از جهت گرایشات تعلیمی شبیه «مقامات بدیع الزمان» است، حتی برتر از آن. زیرا مقامات همدانی آسانتر و کم تکلفتر و از حیث وقایع و حوادث مبتکرانهتر است؛ اما«مقامات حریری» در ورطه سجع و تعقید سخت فرو رفته و همین اداء مطلب را دشوار ساخته؛تا آنجا که کنایات پی در پی آن را به صورت لغز و معما در آورده است.
ارزش ادبی مقامات
مقامات اگر چه در قالب داستان نوشته شده است، اما ارزش واقعی داستان را ندارد. زیرا از مهمترین خصوصیات داستان که وجود گره، شخصیتهای ممتاز داستانی، تحلیل روانی و تعلیم اخلاقی است، به دور است؛ مقامات تنها نیرنگهایی است برای بیان زندگی گدایان که همه به یک صورت نگارش یافتهاند و بیش از آنکه در آن به موضوع پرداخته شود به اسلوب پرداخته شده است. به این صورت که یک سلسله مواعظ و نکتههای شیرین و لغزهای لغوی و نحوی، با بیانی جزل و پر از غرائب لفظی در شیوهای مسجع بیان شده است. بنابر این مقامات چنانکه ابن الطقطقی میگوید: تنها فایدهاش جهت تمرین انشا و آگاهی بر مذاهب و روشهای نظم و نثر است، که البته پارهای از حکم و تجارب نیز در خلال آن ذکر شده است ولی چون داستان بر اساس گدایی بنا شده، موجب آن میشود که همت خواننده آنها به پستی گراید.
در پایان میتوان مقامات را از نظر تاریخی تصویری جزیی از زندگی مردم در دورهای دانست که گدایی و کلاشی حرفهای به شمار میآمده است.
سیر مقامه نویسی در ادبیات عربی و فارسی
«مقامه» واژه عربی است و در کتاب های لغت در معانی مختلف و متعددی به کار رفته است. این واژه پس از تغییر معنی در ادوار گوناگون ادبی و اجتماعی، سرانجام در قرن چهارم هجری برای فن خاصی از نثر اصطلاح شده و مشهور گردیده و در کتاب های لغت و دایره المعارف ها بیشتر بدان اصطلاح ثبت شده است. مقامه در آثار باقی مانده از دوره جاهلی در معنی «مجلس» و«مجمع» و نیز به معنی «گروهی که در یک مجلس یا مجمع گرد آمده باشند» به کار رفته است.
در دوران خلفای بنی امیه و اوایل خلافت بنی عباس این کلمه با اندک تغییر معنی ای به جلساتی اطلاق شد که در آن خلفا از پرهیزگاران و پارسایان پذیرایی می کردند مانند«مقام صالح عبدالجلیل» در برابر مهدی عباسی، مقام خالد بن صفوان در برابر هشام و مقام حسن در برابر عمربن هبیره سپس این کلمه توسط ابن قتیبه در عیون الاخبار به معنای خطبه و موعظه به کار برده شد و پس از او ابن عبدربه در عقد الفرید، طرطوشی در سراج الملوک، سعودی در مروج الذهب و جاحظ در البخلا نیز با همین معنی در آثار خود به کار بردند.
بدین ترتیب این لغت قبل از قرن چهارم به معنای وسیعی که دلالت بر خطبه و موعظه داشت معروف و مشهور گردید. مقامه در آن دوران به سخنرانی و سخنوری در مقابل بزرگان و خلفا و حاکمان نیز اطلاق می شد. نکته قابل ذکر اینکه خطیبان عرب به هنگام ایراد خطبه سراپا یا بر بلندی می ایستاده و سلاح یا عصایی در دست می گرفته اند و بعید نیست که این رسم به طور غیر مستقیم ادامه همان سنت و رسم جاهلی باشد که نقالان و معرکه گیران در القای حالات مختلف و تجسم بخشیدن به صحنه های داستانی که نقل می کردند از چوبدستی یا عصا بهره می بردند، چنان که قهرمان داستان بدیع الزمان در معرکه گیری اش همان عصا را در دست دارد و با آهنگ و ایقاع خاصی نوک آن را بر زمین می کوبد تا جلب توجه کند. به تدریج حالت ایستاده از آن حذف و به نفس سخنرانی«مقامه» گفته شد با این شرط که سخنرانی دارای آرایه های ادبی و سخنران از طبقه اشراف باشد. به مرور زمان نیز اشرافی بودن سخنور هم از آن حذف گردید.
مقامه در سیر تحول معنایی خود، در قرن سوم هجری، به یکباره از مقام خود تنزل یافت و به استغاثه گدایان و سوال نیازمندان و بینوایان تبدیل شد، این استغاثه ها غالبا مسجع بوده اند و در ذهن، همان حالت نقالان و نیز حالت خطیبان را که برای سخنرانی می ایستادند تداعی می کرد. این تنزل معنایی سبب گردید اصطلاح مقامه از انحصار مراکز درباری خارج گشته و به ادبیات عامه مردم وارد شود. به مرور زمان مقامه معنا و مفهوم اولیه خود را باز یافت و به سخنان و نوشته های ادبی ای اطلاق گردید که به نثر فنی و مصنوع و همراه با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیهی اعم از لفظی و معنوی باشد. واژه مقامه در ادبیات فارسی هم نمودهایی داشته و در معانی مختلفی به کار رفته است. به نظر می رسد قدیمی ترین استعمال این واژه در کتاب تاریخ بیهقی است که در آن به معنای حکایت و یا بیان واقعه و حادثه ای استفاده شده است:
«و هرکس که این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست نه بدان چشم که افسانه است تا مقرر گردد که این چه بزرگان بوده اند»
پس از او نصرالله منشی در کلیله و دمنه اش با به کار بردن واژه مقامه، از آن«کارهای مهم و هنر نمایی ها» را افاده کرده است:
«کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و تاثر مشکور که در خدمت من داشت».
در مقامات حمیدی هم به معنای مختلف از جمله گفتار صوفیان و هنگامه به کار رفته است. ملک الشعرای بهار در سبک شناسی اش معنای دیگری از آن ارائه داده که در منابع دیگر نیامده است و آن«آهنگ» است که در خراسان مردم عادی به آن «مقوم» می گویند .او در این معنی مقامه را ترجمه«گاه وگاثه» دانسته و آن را با مقام های موسیقی ربط داده است.
و اما مقامه و مقاماتی که در این مقاله کوتاه در پی واکاوی و بیان تاریخچه اش هستیم، به روایت بهار، روایات و افسانه هایی هستند که کسی آنها را گرد آورده و با عبارتی مسجع و مقفی و آهنگ دار برای جمعی بخواند یا بنویسد و دیگران آن را بر سر انجمن ها یا در مجالس خاصی بخوانند و از آهنگ کلمات و سجع های آن لذت ببرند.
مقامات در اصل، فنی از انواع فن قصص است ولی با آن تفاوت دارد، زیرا در فن قصص بیان رشته داستانی ضروری است اما در فن مقامات جنبه داستان به اندازه ای ضعیف است که خواننده تمایلی به شنیدن موضوع داستانی احساس نمی کند بلکه بیشتر در پی حل دشواری های لفظی و ترکیبات متن و یافتن صنایع لفظی و بدیعی آن است .اما از نظر داستانی مقامات را قصه های کوتاهی دانسته اند که در آنها راوی معینی شخص واحدی را در حالات گوناگون وصف می کند و بر اثر لفاظی گوینده داستان به درازا می کشد. مقامات از نظر موضوع نیز تنوع بسیاری دارد.
● مقامه نویسی در ادبیات عربی
فن مقامه نویسی در ادبیات عرب از قرن چهارم به بعد توسط بدیع الزمان همدانی شروع شده و گویا خود او این اصطلاح را در معنی «قطعه ای مسجع و مصنوع شامل داستان یا حادثه ای» به کار برده است. باید اذعان کرد پیش از آنکه بدیع الزمان همدانی فن مقامه نویسی را در ادبیات عرب به شهرت برساند و نامش به عنوان مبتکر این فن از فنون ادبی مطرح شود، استاد او ابن درید«متوفی به سال ۳۲۱ ق»داستان های کوتاه و فکاهی ای آراسته به صنایع لفظی خلق کرده و شاید در فن مقامه نویسی طبع آزمایی هایی کرده است ولی آنچه که در این مورد مسلم و مورد اتفاق نظر اغلب دانشوران است این است که ابن درید داستان های خود را «احادیث» نامیده و تا ظهور بدیع الزمان همدانی فن مقامه نویسی و اطلاق مقامه به نثر مصنوع و متکلف و آهنگین مطرح نبوده است. با این حال، ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که بدیع الزمان در نوشتن مقامات خود از احادیث ابن درید بی تاثیر نبوده است.
به هرروی، با استناد به منابع مختلف، نخستین کسی که به مقامه نویسی روی آورد بدیع الزمان همدانی است. قلقشندی در «صبح الاعشی فی قوانین الانشاء» حنا الفاخوری در تاریخ ادبیات عرب و بسیاری منابع مهم عربی و فارسی و نیز کسانی که بعدها به پیروی از بدیع الزمان در فن مقامه نویسی طبع آزمایی کردند به این نکته اذعان دارند. در این میان، نظر فارس ابراهیمی حریری قابل تامل است. به اعتقاد وی گرچه مقامات در قرن چهارم هجری وضع شد، اما حقیقت آن است که بدیع الزمان مبتکر این فن نیست بلکه او با مهارت و استادی اجزایی را که از قدیم در جامعه و ادبیات عرب بوده با یکدیگر تلفیق و ترکیب کرده و فن قابل توجهی به دست آورده و کلمه مقامات را که معانی فراوانی داشت بر فن خود اطلاق نموده و موجب شده معانی دیگر این کلمه کنار رود و مقامه فقط معنای اصطلاح خاص ادبی به خود گیرد. وی با این توضیحات مبتکر مقامه نویسی در ادبیات عرب را «ابن درید» دانسته و بدیع الزمان را از نظر تلفیق داستان استاد و مبتکر دانسته و عنوان کرده است که بدیع الزمان اصطلاح مقامه را برای نخستین بار به یک نوع از قصه منحصر ساخته است. با این حال اغلب منابع متقدم و متاخر به مبتکر بودن همدانی در فن مقامه نویسی اذعان دارند.
● درباره ابن درید
ابوبکر محمدبن حسن بن درید متولد ۲۲۳ هجری در بصره است. او بعدها به عمان و فارس روی نهاد و سر آخر به بغداد بازگشت و در سال ۳۲۱ ق در همان شهر در گذشت. ابن درید در شعر مهارتی کامل داشت و برخی ابیات و قصاید باقی مانده از وی این مطلب را تائید می کند. او علاوه بر سرودن شعر، در فن نثر نیز متبحر بود و آنچه از وی در این زمینه به یادگار مانده حکایت هایی است که خودش نام «احادیث» بر آنها نهاده و همین حکایت ها عامل اصلی تشویق بدیع الزمان در نوشتن مقامه بوده است به گونه ای که چهار صد حدیث و به اصطلاح خودش مقامه نوشت که از آن فقط چهل مقامه باقی ماند. زکی مبارک درباره احادث باقی مانده از وی اعتقاد دارد که آن احادیث عموما جنبه شوخی و تفنن دارد و برخی از احادیث با بهترین روش فکاهی به نگارش در آمده اند.
به هر روی، داستان های بر جای مانده از ابن درید را می توان نمونه ای از مقامات با سبکی شیوا و در عین حال عاری از تکلف دانست.
رواج مقامه در ادب فارسی/ مرجع شناسی مقامات در ادب فارسی
در قرن ششم و پس از رواج مقامه نویسی در ادبیات عرب، نویسندگان و ادیبان فارسی زبان نیز بر نوشتن متونی به سبک و سیاق مقامه اهتمام نمودند. در این میان محققان و منتقدان ادبی، مقامات حمیدی را به عنوان اولین کتاب به سبک مقامه معرفی نموده اند. قاضی حمیدالدین بلخی به عنوان آغازگر مقامه نویسی در ادب فارسی، راه نوینی را در این سبک نثری گشود. اینک به معرفی مهمترین آثار مقامه ای زبان فارسی می پردازیم. بدیهی است که این اندک تنها تلاشی است برای معرفی چند کتاب و لازم به ذکر نیست که انجام این کار به شیوه ای وسیع، مستلزم تحقیقات و تتبعات بیشتری است که امید است در آتی آثار بیشتری را به این مجموعه اضافه نماییم.
الف) مقامات حمیدی
کتابی است به زبان فارسی نوشتهٔ حمیدی بلخی (قاضی حمیدالدین ابوبکر بن عمر بن محمود). این کتاب از ۲۴ مقامه و یک خاتمه تشکیل شده است. مقامات حمیدی از جمله نثرهای مصنوع قرن ششم هجری است که صنایع لفظی به حداکثر در آن به کار رفته است. مقامات حمیدی بلافاصله پس از تألیف در سال ۵۵۵ ه.ق شهرتی به دست آورد، آنچنانکه در کتاب چهار مقاله نظامی عروضی در شمار کتابهایی که قرائت آن برای دبیران و مترسلان لازم است یاد شد.
مقامات حمیدی از جمله آثاری است که به عنوان نمونهای عالی از فن کتابت به شیوه متکلف و مصنوع به شمار میآید. این اثر در قالب 24 مقامه از نوع مناظرات مانند : مناظره پیر و جوان، سنی و ملحد، پزشک و منجم، … نگارش یافته و قسمتی ازآن مقامهها نیز به چیزهائی از قبیل : بهار، پائیز، عشق، جنون یا لغزها و معماها و مسائل فقهی و تفکرات صوفیانه اختصاص دارد. “مقامات حمیدی” در زبان فارسی تنها کتابی است که به تقلید از مقامات عربی نویسانی چون “بدیعالزمان همدانی” و “ابوالقاسم حریری” نوشتهشده و گذشته از حیث صورت که بر پایه سجع و موازنه و صنایع لفظی و معنوی بدیع و ایراد لغات مهجور متروک و استشهاد به آیات و احادیث و امثال قرار دارد، از جنبه محتوا نیز قابل اعتنا تواند بود. نویسنده کتاب مقامات با پرداختن به اموری چون طفیلیگری، دریوزگی، شرابخواری، غلامبارگی و … سعی داشته تا برخی از مفاسد اجتماعی زمان خود را به خواننده گوشزد نماید. حمیدی مقامات خود را در سال (551 ه) در 24 مقامه که ظاهراً به تقلید از مقامات بدیع الزمان همدانی و حریری بود نوشت.
این کتاب بدون تردید یکی از گرانبهاترین گوهرهای گنجینه ادبی ایران است که می توان آن را از شاهکارهای ادبیات فارسی محسوب داشت. مقامات حمیدی ، نموداری از اوضاع قرن ششم ایران است. مقامات حمیدی، از بدو تألیف، جالب نظر ادبای فارسی زبان گشته و شهرت یافته و مورد تقریری قرار گرفته و پرارزشترین گوهرهای گنجینه ادبی ایران شمرده شده است. علت شهرت این کتاب از آن است که شیوه مقامه نویسی در فارسی اسلوبی بدیع و دشوار بوده است، زیرا با تنگی دایره مواد و ترکیبات لغوی در فارسی، جز یک نویسنده با همت و زبردست چون «قاضی حمید الدین» نمیتوانسته از عهده این کار بر آید. قاضی در کتاب خود چه از حیث تفنن در لغات و چه از حیث پرورش مضامین و تنظیم داستان چنانکه باید و شاید، توانسته است اثری بدیع و خواندنی و شیوا که با مقامات عربی هم طراز باشد به ادبیات فارسی اهدا کند.
مقامههای قاضی، از حیث موضوع متنوع است، اغلب آنها ادبی است و برخی عرفانی و دینی و بعضی در وعظ و خطابه یا در دشنام و فکاهه است. بعضی نیز انتقادی است و بعضی جنبه علمی و تاریخی دارد. مقامات حمیدی از همان زمان تالیف شهرت بسزایی یافت. یکی از دلایل این امر آن بوده که شیوه مقامه نویسی در فارسی اسلوبی بدیع و در عین حال دشوار بوده، اما حمیدی توانسته بود از عهده آن برآید و از حیث تفنن در لغات و پرورش مضامین و تنظیم داستان اثری بدیع و همتراز با مقامات حریری خلق کند. کتاب او دارای 24 مقامه است که همه از حیث شروع داستانی و پایان آن یکسانند. یعنی همه داستان ها از زبان یک دوست مخلص و مهربان روایت می شود. قاضی برای هر یک از مقامه هایش نیز قهرمانی مناسب اما ناشناس برگزیده است. از دیگر خصوصیات مقامات حمیدی آن است که در میانه نثر ناگهان همان مطلب را به نظم فارسی می سراید و گاهی نیز گذشته از شعر فارسی، شعر عربی هم می آورد.
در قرون متاخر، برخی گلستان سعدی را نثر موزون و متاثر از مقامات حمیدی دانسته اند و سعدی را در شیوه کار گلستان پیرو حمیدی شمرده اند، این ذهنیت به دلیل آهنگین بودن سخن سعدی شکل گرفته است. در واقع، هر چند گلستان شباهت هایی به مقامه دارد اما کتابی است که نه تنها قرن های متمادی، با روح و جان ایران دمساز گشته بلکه پا را فراتر نهاده و مرزهای جغرافیایی را در نوردیده است.
ب )گلستان
کتابی است نوشته ی شاعر و نویسنده ی معروف ایرانی سعدی شیرازی که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مُسَّجَع (آهنگین) نوشته شده است. غالب نوشتههای آن کوتاه و به شیوه ی داستانها و نصایح اخلاقی است.
دیباچه
باب اول – در سیرت پادشاهان
باب دوّم – در اخلاق درویشان
باب سوّم – در فضیلت قناعت
باب چهارم – در فواید خاموشی
باب پنجم – در عشق و جوانی
باب ششم – در ضعف و پیری
باب هفتم – در تأثیر تربیت
باب هشتم – در آداب صحبت
پ) بهارستان
بهارستان اثر عارف، شاعر و نویسنده معروف عصر تیموری در قرن نهم هجری عبدالرحمان جامی است که برای فرزند خود ضیاء الدین یوسف و به نام سلطان حسین میرزای بایقرا نگاشته در هشت روضه که به ترتیب عبارتند از: در ذکر مشایخ صوفیه و بعضی از اسرار احوال ایشان، در سخنان حکمت آمیز، در انصاف و عدالت و اسرار حکومت، در جود و کرم، در عشق و محبّت، مطایبات، در بیان شعر و احوال شاعران و در حکایتهایی به زبان حیوانات.
سبک نگارش بهارستان نسبت به گلستان، حتی در قسمتهایی که ادیبانهتر است، بسیار سادهتر میباشد، شاید یکی از علّتهای آن اختصاص این کتاب به تعلیم فرزند نوآموز مؤلف باشد، امّا از سایر مقلّدان سعدی موفقّ تر است. موضوع بابهای گلستان وبهارستان به جز روضه سوّم و پنجم با هم متفاوت است، امّا برخي مضمونهای مشابه در بهارستان و گلستان وجود دارد.
ج) پریشان
پریشان اثر میرزا حبیب قاآنی (1270 ه. ق) است که به اقتفای سعدی و به خواهش یکی از بزرگان به نام محمد شاه نگاشته است و در برگیرنده 121 حکایت متنوع است. مؤلف در صفحه 4 کتاب مینویسد: «… لکن به حکم المأمور معذور، جدّ و هزلی درهم ریختم و برخی نظم و نثر به هم آمیخته و آن جمع را به مناسبت حال خود «پریشان» نام نهادم… امید که این مجموعه پریشان منظور نظر درویشان شود و مقبول خاطر ایشان؛ تا در حضرت پادشاه مسعود مقام محمود یابد.»
از نظر لفظی و معنوی نظم و ترتیبی در سیاق کلام پریشان نمیبینیم و به توصیف خود نویسنده واقعاَ پریشان است؛ بیشتر اوقات عین مفهوم نثری به نظم بیان شده و این خود یک نوع دوباره گويی است؛ در حالی که در گلستان سياق كلام به زيبايي و به گونه جامع و مانع شكل گرفته است.
حکایتها گاهی نتیجه اخلاقی منطقی ندارد، گاهی بیکاری و تن پروری را آموزش میدهد؛ در بیشتر حکایتها عفت كلام رعایت نشده است.
ث) شکرستان
شکرستان اثر علی محمد منشی متخلص به «حکیم» است که به نام ناصرالدین شاه و برای میرزا مهدی خان اعتضاد الدوله، داماد ناصرالدین شاه نوشته شده است. نویسنده ضمن توجه به صنایع لفظی، از حدّ معینی فراتر نرفته و با حالتی بین ایجاز و اطناب جنبه زیبایی لفظ و لطافت معنی را رعایت نموده و معنی را فدای لفظ نکرده؛ اشعاری را که در لابهلای قطعات منثور آورده، به گفته خود وی، از کسی عاریت نگرفته و تا جایی که توانسته، اشعار را مناسب و به دنبال عبارات منثور آورده، ولی در این آزمایش به گرد سعدی نرسیده است؛ زیرا بعضی از آن اشعار سست و ناهنجار است و هنری که در نثر نشان داده شده، پايه و ماﻳﮥ سعدي نيست.
در بعضی از داستانها پرگویی و بیپردگیها و بیشرمیهایی دیده میشود ودر بعضی از آنها داستان بدون نتیجه پایان مییابد و یا توصیههای غیراخلاقی میکند چون داستان تجدید فراش خود و مشکلات آن در صفحه 21، که در پایان امرد بازی را توصیه میکند.
یکی از مزایای کتاب شکرستان آن است که مؤلف در مقدّمه کتاب، صفحه2، پس از ستایش خدا و رسول(ص)، به تمجید و ستایش علی(ع) و فرزندان پاک آن مولا(ع) میپردازد که یاد آور مقدّمه زیبای گلستان میباشد:
ـ «شکر و منّت خداوندی را ـ سبحانه و تعالی ـ که دهان جان و خرد را به شکر خود شیرین کرد و قدرت ستایش و آفرین بخشید؛ حکیمی ـ عمََََّ جُودُهُ وَ عَزَّ وُجُودُه ـ که در شکرستان حکمتش هرکس را نعمتی بیمنّت و حشمتی بیضنّت (بخشید)… بزرگترین منّتی که بی ضنّت بر جان عالم امکان نهاد، نعمت وجود فیّاض خواجه عالم، پیغمبر خاتم(ص) آن زیبنده تشریف «طه و یس» است و گوینده «کُنتُ نَبِیّأ وَ آدَمُ بَینَ ألمَاءِ وَ الطِّین» و دیگر نعمتی که بر جهانیان بذل کرد، عطیّه ولایت و امارت صدر اتقیا و بدر اوصیا، شاه اولیا، علی(ع) است و اولاد طاهرینش که اشعّه آفتاب ولایتند و قائدان ارباب هدایت».
ج) خارستان
قاسم ادیب قاسمی کرمانی (متوفی 1308 ه. ش ) به تقلید از سعدی، نیستان را به شیوه بوستان در سال 1300 و خارستان را به سبک گلستان را در سال 1301 نگاشته است. مؤلف از زبان دوست خود که در صفحه 177 کلیات آمده است، چنین میگوید: «…صبحگاهان که ترک سامان گفتیم و راه بیابان گرفتیم دیدمش به اشعار آبدار من زمزمه همی کرد و حسرت همی خورد که کاش بعد از اتمام جواب بوستان، تخم خاری میکشتی و گلستان را هم جوابی مینوشتی… بالجمله همّت گماشتم تا تخم خاری کاشتم و خارستانش نام نهادم و بر یک اصل و دوارده فرعش قرار دادم».
قطعه
گل بی خار چون خـــلاف بود به زمین تخم خاری افشاندیم
چون گلستان شیخ خار نداشت ما در آن بیخ خاری بنشاندیم