بی خویش کن هرعاقل هشیار تو باشی
سر مقصد پیمانه ی پندار تو باشی
سر مقصد پیمانه ی پندار تو باشی
آن عشق که شد سلسله ی عالم مستی
دُردیست و میخانه ی دلدار تو باشی
آواز قناری به بهاران بهانست
رازیست در این پرده و دیدار تو باشی
از بین گل و بلبل و خال لب معشوق
یکسر همه حرفند ومیاندار تو باشی
مخمور دل انگیز محبت که گویند
نقشیست و انگشتر کردار تو باشی
جانها به فنا رفت به این نغمه ی مطرب
عاشق کشِ شیدا شهِ بی یار تو باشی
هر طور به عقل و دل و دین بر گرفتیم
نقصیست به این حکمت و انکار تو باشی
از اوج پر مور تا ته تارک گردون
یک نقطه خطا نیست معمار تو باشی *
یا رب دل پر پینه ی ” شاهد” که بها نیست
بر توبره ی ما این بس که عیار تو باشی
شاهد 951203
–
* نيست در دايره يك نقطه خلاف از كم و بيش
كه من اين مسئله بيچون و چرا ميبينم
منسوب به حضرت حافظ
شاعر مختار فعلی (شاهد)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو