در دیده ماندی و نشدی بی وفا تو هم
رندانه خواندی و نشدی هم صدا تو هم
رندانه خواندی و نشدی هم صدا تو هم
درد مرا به جان تو سوگند می خورم
فهمیدی و نخریدی دوا تو هم
با چشم خیس خودت مرهمی بکش
بر روی لحظه های دلم آشنا تو هم
گاهی برای دلم شعر تازه ای بنویس
انگار می زنی به غمم پشت پا تو هم
در نای دل تو بزن چنگ تازه ای
مثل غزل به روی شانه خوب خدا تو هم
گاهی ببخش اگر از من شنیده ای
در گوش دل ،سخن نابجا تو هم
شاعر عبدالعزیز عربی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو