تا به بستر ببرم نازترین شب ها را
می زنم پرسه ی بی وقفه تنِ دنیارا
می زنم پرسه ی بی وقفه تنِ دنیارا
پیچک خواهش من بر تن تو می پیچد
تا در آغوش کشد موج تنم دریا را
ای سزاوار پرستش، شب پردیسی من
در شبم زمزمه کن رایحه ی رویا را
ازبهشت لب من رانده شدن عیب نبود
تو که ابلیس شدی وسوسه کن حوا را
آدم از روز ازل وسوسه ی سیب گرفت
تا بریزد به دلش دغدغه ی فردا را
اشتباه است اگر در شب ناباوریت
برنگاهت بکشی پرده ای از حاشا را
سردی ی فصل زمستان تن من را آزرد
میکنم لمس فقط از تن تو گرما را
کاش می شد که شبی حبس شوم در بغلت
تا فراموش کنم بغضِ شب یلدا را
#شهلا_نوروزی
شاعر شهلا نوروزی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو