بـه احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردددر بـی خـیـر در انـدک زمـانـی بــسـتـه مـی گـرددتـو از کـوتـاه بــیـنـی مـی کـنـی انـدیـشـه روزیوگـرنـه آســیـ…
بـه احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد | در بـی خـیـر در انـدک زمـانـی بــسـتـه مـی گـردد |
تـو از کـوتـاه بــیـنـی مـی کـنـی انـدیـشـه روزی | وگـرنـه آســیـای آســمـان پــیـوســتــه مـی گـردد |
مشودرهم زسختـیهای دوران چون سبـک مغزان | که سنگ آخـر نصیب پـستـه لب بـستـه می گردد |
مکن دل را به رنگ و بـو پریشان چون هوسناکان | کـه از گـردآوری بـرگ خـزان گـلـدسـتـه مـی گـردد |
مـنـه پــیـش ره اربــاب حـاجــت چـوب ای غـافـل | کـه از دربــان در اربــاب دولـت بــسـتــه مـی گـردد |
تو می سازی زغفلت گرم جای خود، نمی بینی | که چرخ از کهکشان اینجـامیان بـربـستـه می گردد |
بــه تــســبــیـح ریـای زاهـدان از ره مــرو صــائب | که چندین دام مکر اینجا عنان بگسسته می گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج