در ایـام تــهـیـدســتــی فـغـان صــاحــب اثــر گـرددندارد نـالـه جـانسـوز چـون نی پـر شـکـر گـردداگـر یـوسـف چـنـیـن از پـیـر کـنـعـان بــاخـبـر گـردد…
در ایـام تــهـیـدســتــی فـغـان صــاحــب اثــر گـردد | ندارد نـالـه جـانسـوز چـون نی پـر شـکـر گـردد |
اگـر یـوسـف چـنـیـن از پـیـر کـنـعـان بــاخـبـر گـردد | زکـنـعـان بـوی پـیراهـن گـریـبـان چـاک بـرگـردد |
نمی گیرد بـه خود نقش قدم این دشت پروحشت | مگـر بـوی جـگـر مـا را بـه مـجـنون راهبـر گـردد |
مـده در بــحـر هـسـتـی لـنـگـر تـسـلـیـم را از کـف | کـه هر چـینی که بـر ابـروزنی موج خـطـر گردد |
نـمـی سـوزد بـه بـیـمـار مـحـبــت دل طـبـیـبــان را | زبـیتـابـی مـگـر خـون در رگ مـا نـیشـتـر گـردد |
مـحـال اسـت از مـحـیط خـودنـمـایی سـر بـرآوردن | کـدامـین عـکـس را دیدی کـه از آیینه بـرگـردد؟ |
ندارد می پـرسـتـی حـاصـلـی غـیر از سـبـکـبـاری | خوشا مستی که از میخانه بی دستار بـرگردد |
دل عـاشـق بـه فـکـر سـینـه پـر خـون نـمـی افـتـد | به کنعان این عزیز از مصر هیهات است برگردد |
زسـرو او کـنـار هـر خـس و خـاری گـلـسـتـان شـد | همان آغـوش ما چـون حـلقه از بـیرون در گردد |
نمی آید زما عاجـزکشـی چـون خـصـم کم فرصـت | دم شـمـشـیـر مـا از یـک نـگـاه عـجـز بــرگـردد |
یکی از چشم بندیهای عشق این است عاشق را | کـه هـمـزانـو بـود بــا یـار و دنـبــال خـبــر گـردد |
نـمـی دارد تــرازوی عــدالــت ســنـگ کــم صــائب | گذارد هر کـه دندان بـر جـگر صـاحـب گهر گردد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج